striking

/ˈstraɪkɪŋ//ˈstraɪkɪŋ/

معنی: زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه
معانی دیگر: در حال اعتصاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: strikingly (adv.), strikingness (n.)
(1) تعریف: outstanding; impressive.
مترادف: impressive
متضاد: ordinary, unimpressive
مشابه: awesome, dazzling, dramatic, extraordinary, fabulous, imposing, lively, magnificent, outstanding, splendid, stunning

- The child's talent was striking, and there was no doubt he'd win the competition.
[ترجمه R.yazdani] استعداد کودک بسیار خوب بودوشکی دراین نبود که او برنده این رقابت باشد.
|
[ترجمه گوگل] استعداد کودک چشمگیر بود و شکی وجود نداشت که او در این رقابت برنده خواهد شد
[ترجمه ترگمان] استعداد کودک در حال ضربه زدن بود، و شکی نبود که او برنده مسابقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wife is a striking beauty.
[ترجمه زینب] همسرش زیبای جذاب است.
|
[ترجمه armin] همسر او به طور جشم گیری زیبا است
|
[ترجمه گوگل] همسر او زیبایی چشمگیری است
[ترجمه ترگمان] زنش خیلی خوشگل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: conspicuous or noticeable.
مترادف: conspicuous, notable, noticeable
متضاد: unremarkable
مشابه: apparent, blatant, clear, distinct, dramatic, eminent, evident, exceptional, extraordinary, flagrant, glaring, manifest, marked, obvious, outstanding, prominent, showy, unmistakable

- The difference between them is striking.
[ترجمه گوگل] تفاوت بین آنها قابل توجه است
[ترجمه ترگمان] تفاوت بین آن ها قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She bears a striking resemblance to her mother.
[ترجمه گوگل] او شباهت زیادی به مادرش دارد
[ترجمه ترگمان] شباهت قابل توجهی به مادرش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. striking cloud effects
جلوه ی چشمگیر ابر،ابر چشمگیری که (بیننده را) تحت تاثیر قرار می دهد

2. striking students disrupted the professors' meeting
دانشجویان اعتصابی جلسه استادان را به هم زدند.

3. striking students trashed the professors' lounge
دانشجویان اعتصابگر اتاق استادان را به هم ریختند.

4. light striking the wall
نوری که بردیوار می تابد

5. the striking workers are claiming a pay raise
کارگران اعتصابی خواستار اضافه مزد هستند.

6. the striking workers demonstrated
کارگران اعتصابی تظاهرات کردند.

7. the striking worker's pay was remitted
مزد کارگران اعتصابی پرداخت شد.

8. the striking workers picketed in front of the factory
کارگران اعتصابی جلو کارخانه شعار حمل کردند.

9. within striking distance
در فاصله ی نزدیک (برای حمله کردن یا دستیابی و غیره)

10. this building has a striking architectural design
این عمارت طرح معماری چشمگیری دارد.

11. his similarity to his father is striking
شباهت او به پدرش چشمگیر است.

12. salary increases were offered as a sop to the striking teachers
برای راضی کردن معلمان اعتصابی به آنها اضافه حقوق پیشنهاد شد.

13. She fell heavily, striking her head against the side of the boat.
[ترجمه گوگل]او به شدت زمین خورد و سرش را به کناره قایق زد
[ترجمه ترگمان]سرش را به شدت تکان داد و سرش را به کنار قایق کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The most striking feature of those statistics is the high proportion of suicides.
[ترجمه گوگل]بارزترین ویژگی این آمار، نسبت بالای خودکشی است
[ترجمه ترگمان]برجسته ترین ویژگی این آمار میزان بالای خودکشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There are some striking similarities between the two plays.
[ترجمه گوگل]شباهت های قابل توجهی بین این دو نمایشنامه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شباهت هایی بین این دو بازی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Workers in the emergency services are forbidden from striking.
[ترجمه گوگل]کارگران اورژانس از اعتصاب ممنوع هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران در خدمات اورژانس از ضربه زدن منع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There is a striking difference between Jane and Mary.
[ترجمه FSR] اختلاف قابل توجهی میان جین و مری وجود دارد .
|
[ترجمه گوگل]تفاوت قابل توجهی بین جین و مری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین جین و مری فرق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We live within striking distance of both Baltimore and Washington.
[ترجمه گوگل]ما در فاصله قابل توجهی از بالتیمور و واشنگتن زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در فاصله قابل توجه هر دو بالتیمور و واشنگتن زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She bears a striking resemblance to her mother.
[ترجمه گوگل]او شباهت زیادی به مادرش دارد
[ترجمه ترگمان]شباهت قابل توجهی به مادرش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

خیلی خوب (صفت)
extraordinary, admirable, very good, all right, corking, striking, remarkable

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

گیرنده (صفت)
catchy, fetching, striking, prehensile, mesmeric

قابل توجه (صفت)
significant, striking, noteworthy, substantial, considerable, remarkable, notable, noticeable

تخصصی

[برق و الکترونیک] کار اندازی 1. آغاز شدن قوس الکتریکی با برخورد لحظه ای الکترودها به یکدیگر . 2. نشاندن الکتریکی پوسه نازک اولیه فلزی معمولاً در چگالی جریان بالا.

انگلیسی به انگلیسی

• arresting, noticeable, tending to draw attention
act of hitting; refusal to work as a form of protest
something that is striking is very noticeable or unusual.
a striking person is very attractive.
see also strike.
if you are within striking distance of something, you are very near it and are able to reach it easily.
you can also use within striking distance to say that someone is very close to achieving something.

پیشنهاد کاربران

حمله نظامی
امتداد
جیغ - همون طور که یکی از دوستان گفتن این کلمه در مورد رنگ، به معنی رنگ جیغ ـه
چشمگیر
striking example: نمونه بارز، مصداق بارز:
The library is a striking example of modern architecture.
✖️برخورد[noun]
Example: striking the ground during a fall
برخورد با زمین حین سقوط
striking.
But I had a really striking experience once, when a group from Afghanistan came to visit me, and we had a really interesting conversation.
اما من یکبار، یک تجربه بسیار قابل توجه داشته ام؛ زمانی که یک گروه از افغانستان برای دیدار من آمدند، و ما واقعا یک گفتگوی خوبی داشتیم.
...
[مشاهده متن کامل]

The striking points in his appearance were his buff waistcoat, short clipped blond hair, and neutral physiognomy.
نکات چشمگیر سر و وضعش چنین بود: جلیقه چرمی نخودی رنگ، موهای طلایی کوتاه، و چهرهای بی تفاوت.
He chants a spell and several bricks snap loose from the wall and fly at the demon, striking its body and heads.
درویش وردی را زمزمه می کند و چند تا از آجرها از دیوار جدا می شوند و به پرواز در می آیند و محکم به سر و بدن هیولا می خورند.

striking 2 ( adj ) =very attractive, often in an unusual way, e. g. striking good looks. She was undoubtedly a very striking young woman.
striking
striking 1 ( adj ) ( straɪkɪŋ ) =interesting and unusual enough to attract attention, e. g. a striking feature. She bears a striking resemblance to her older sister. strikingly ( adv )
striking
Capturing attention due to its impressive or remarkable nature
OPP : Inconspicuous
SYN : Noteworthy
تابلو
Striking a balance: برقراری تعادل
بهم خوردن
Striking the balance
برهم خوردن تعادل
یه معنی دیگش هم زد و خورد میشه.
hit forcibly and deliberately with one's hand or a weapon or other implement.
I can't have my junior officers striking each others
1 جالب توجه 2 فاحش striking contrast تضاد فاحش
اعتصاب کارگری
being on strike, as workers
🔴 more attractive than usual
◀️ He's good - looking, but he's not as striking as his brother
🔴 very unusual or easily noticed, and therefore attracting a lot of attention
◀️ She bears a striking resemblance to her mother.
...
[مشاهده متن کامل]

There's a striking contrast between what he does and what he◀️ says he does.
◀️The library is a striking example of modern architecture.
◀️There are striking similarities between the two cases.
Their production of Macbeth was the most visually striking◀️ performance I've ever seen
⬛ SIMILAR ⬛
noticeable / obvious / conspicuous / evident / salient / visible
distinct / prominent / marked / clear - cut / notable / manifest
unmistakable / distinctive / strong / rare / uncommon
out of the ordinary / significant / remarkable / extraordinary
incredible / amazing / astounding / astonishing / surprising
staggering / phenomenal

Attracting attention by a reason of being unusaull , extreme , or prominent
معنی به فارسی ؛ برجسته . موثر . قابل توجه
سلام دوستان جواب من درست هستش؟؟؟
لطفا لایک یا دیس لایک کنید . . .
✅ چشمگیر - برجسته - قابل توجه
e. g.
Ten striking buildings by Iranian studio Hooba Design Group
جیغ
striking ( adj ) = قابل توجه، موثر، برجسته، بارز، چشمگیر، خیره کننده، بسیار جالب، زیاد/فوق العاده جذاب، تو دل برو، خوشتیپ/اعتصاب کننده، در حال اعتصاب، اعتصابی
مترادف است با کلمه : remarkable ( adj )
...
[مشاهده متن کامل]

striking auto workers = کارگران خودروسازی در حال اعتصاب
striking similarities = شباهت های قابل توجه
examples:
1 - His striking proposal saved the company from bankruptcy.
پیشنهاد موثر او شرکت را از ورشکستگی نجات داد.
2 - She was undoubtedly a very striking young woman.
او بدون شک بانوی جوان فوق العاده جذابی بود.
3 - She bears a striking resemblance to her mother.
او شباهت زیادی به مادرش دارد.
4 - There's a striking contrast between what he does and what he says he does.
بین آنچه او انجام می دهد و آنچه می گوید انجام می دهد تضاد چشمگیری وجود دارد.
کتابخانه نمونه بارز معماری مدرن است.
5 - There are striking similarities between the two cases.
شباهت های قابل توجهی بین این دو مورد وجود دارد.
6 - He's good - looking, but he's not as striking as his brother.
او زیباست ، اما به اندازه برادرش خوشتیپ نیست.
7 - There was a striking arrangement of dried flowers on the table.
روی میز چیدمان خیره کننده ای از گلهای خشک شده بود.
8 - This is a striking example of architecture of the period.
این نمونه برحسته معماری آن دوره است.
9 - Perhaps the most striking feature of this computer is that it is so easy to use.
شاید قابل توجه ترین ویژگی این کامپیوتر این باشد که استفاده از آن بسیار آسان است.
10 - There was a striking physical resemblance between the two men.
شباهت فیزیکی قابل توجهی بین این دو نفر وجود داشت.

Stunning =
prime
برجسته
مثبت=خیره کننده
منفی=زننده
جذاب و غیر عادی که جلب توجه میکنه
A dark man with striking features
تاثیر گذار
گیرنده
Striking of this balance برقراری تعادل
تکان دهنده
چشمگیر، شایان توجه، قابل ملاحظه، آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، بارز
حذف کردن از بین بردن
دیدنی ، تماشایی ، باشکوه
Striking the ground=با زمین برخورد کردن
خیره کننده
Eye catching =
Attractive=

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس