strike up

/ˈstraɪkˈəp//straɪkʌp/

معنی: نواختن، نواخته شدن
معانی دیگر: 1- (آواز یا مکالمه یا بازی و غیره) آغاز کردن، شروع کردن 2- نقش برجسته (به چیزی)، نواخته شدن سازوغیره

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to begin or cause to begin (the playing of a piece of music, or an acquaintanceship or conversation, or the like).
مشابه: begin, initiate

جمله های نمونه

1. He would often strike up conversations with complete strangers.
[ترجمه گوگل]او اغلب با افراد کاملا غریبه صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]اغلب با غریبه ها حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It can be difficult to strike up a conversation with a complete stranger.
[ترجمه ساحل] ممکن است در مباحثه با غریبه دچار سختی بشوی
|
[ترجمه گوگل]شروع مکالمه با یک غریبه کاملاً دشوار است
[ترجمه ترگمان]خیلی سخته که با یه غریبه حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We heard a band strike up in the park.
[ترجمه گوگل]صدای اعتصاب گروه موسیقی را در پارک شنیدیم
[ترجمه ترگمان] صدای یه گروه موسیقی توی پارک شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was keen to strike up a conversation with him.
[ترجمه گوگل]من مشتاق بودم که با او صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]من مشتاق بودم که با او صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Others prefer to strike up a conversation with table mates.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر ترجیح می دهند با دوستان میز صحبت کنند
[ترجمه ترگمان]دیگران ترجیح می دهند با سر میز گفتگو کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Demonstrators will attempt to surround the police, strike up conversations and present them with letters.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان تلاش خواهند کرد تا پلیس را محاصره کنند، مکالمه هایی را آغاز کنند و نامه هایی به آنها ارائه کنند
[ترجمه ترگمان]تظاهر کنندگان تلاش خواهند کرد تا پلیس را محاصره کنند، گفتگوها را آغاز کنند و آن ها را با نامه حاضر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Peggy and James strike up a friendship.
[ترجمه گوگل]پگی و جیمز با هم دوست می شوند
[ترجمه ترگمان]پگی و جیمز با یکدیگر دوستی برقرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I, of course, had no choice but to strike up a conversation with the girl who sat next to me.
[ترجمه گوگل]من البته چاره ای نداشتم جز اینکه با دختری که کنارم نشسته بود صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]البته من چاره ای نداشتم جز اینکه با دختری که کنار من نشسته بود صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I hope you will strike up a lasting friendship.
[ترجمه گوگل]امیدوارم یک دوستی پایدار برقرار کنید
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که تو به دوستی ابدی دست بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Strike up a normal conversation with the person without flirting.
[ترجمه گوگل]بدون معاشقه، یک مکالمه معمولی با فرد برقرار کنید
[ترجمه ترگمان]یه گفتگوی معمولی با یه نفر بدون لاس زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It did not take the boy long to strike up acquaintances in his new school.
[ترجمه گوگل]طولی نکشید که پسر در مدرسه جدیدش آشنا شد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که پسرک در مدرسه جدیدش آشنایان زیادی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is coming ! Strike up, Beth!
[ترجمه گوگل]داره میاد ! بزن، بث!
[ترجمه ترگمان]او دارد می آید! TGMN_EM\" بیا بالا، \" بث
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Strike up the band and make fireflies dance.
[ترجمه گوگل]گروه را بزنید و شب تاب ها را وادار به رقصیدن کنید
[ترجمه ترگمان]ضربه زدن به گروه و رقص fireflies
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please strike up a dent in the medal ( of a fender ).
[ترجمه گوگل]لطفاً در مدال (گلگیر) ضربه بزنید
[ترجمه ترگمان]لطفا یک فرورفتگی در مدال (یک پیش بخاری)را بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The band will strike up their first song in a few minutes.
[ترجمه گوگل]گروه تا چند دقیقه دیگر اولین آهنگ خود را اجرا خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]گروه در عرض چند دقیقه اولین آهنگ خود را اعلام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نواختن (فعل)
execute, play, sound, strike up

نواخته شدن (فعل)
strike up

پیشنهاد کاربران

Strike up ( v ) : start a relationship and fall in love
ترجمه تعریف : رل زدن و رابطه ای رو شروع کردن و عاشق شدن
معنی کلی فعل : رابطه ای رو شروع کردن
شروع کردن ( دوستی , مکالمه )
# We struck up a friendship
# She�struck�up�a�relationship�with�a man
# I struck up an interesting conversation with him
# It can be difficult to strike up a conversation with a stranger
Start
Example : strike up a friendship
آواز خواندن، دعوت به آواز خواندن
برقراری
آغاز
مثلا strike up a friend ship
برقراری رابطه یا دوستی

بپرس