strict

/ˈstrɪkt//strɪkt/

معنی: سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید
معانی دیگر: دقیق، مشخص، روشن، جدی، سختگیرانه، فرسخت، فرسختانه، کامل، درست، بسمند، بی چون و چرا، مطلق، شدید، ستهم، صریح، سپارده، سختار، (گیاه شناسی) شق، راست، (قدیمی) تنگ، باریک، یک دنده، مح­، نص صریح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stricter, strictest
مشتقات: strictly (adv.), strictness (n.)
(1) تعریف: imposing severe discipline or requiring rigorous effort; unyielding; demanding.
مترادف: demanding, exacting, hard, rigid, rigorous, stern, stringent, unbending
متضاد: indulgent, lax, lenient, permissive, soft
مشابه: austere, critical, dour, harsh, inflexible, precise, puritanical, rugged, severe, stiff, uncompromising

- She was a strict teacher and allowed no excuses for late papers.
[ترجمه solmaz] او یک معم سخت گیر بود و هیچ عذری را برای مقالات دیرشده نمی پذیرفت.
|
[ترجمه rezaiyan] او معلمی سختگیر بود و برای تأخیر در ارائه مقالات هیچ عذری را نمی پذیرفت.
|
[ترجمه گوگل] او یک معلم سخت گیر بود و هیچ بهانه ای برای مقالات دیرهنگام نمی گذاشت
[ترجمه ترگمان] او یک معلم سرسخت بود و اجازه نداشت تا دیر وقت بهانه بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents were strict with us when we were children, and any disobedience was punished.
[ترجمه solmaz] والدین من زمانی که ما بچه بودیم با ما سخت گیر بودند و هر نافرمانی مورد تنبیه واقع می شد.
|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم در کودکی با ما سخت گیری می کردند و هر گونه نافرمانی مجازات می شد
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه بودیم پدر و مادرم نسبت به ما سختگیر بودند و هر نافرمانی punished تنبیه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: kept or acting within narrow limits or close conformity to a prescribed standard.
مترادف: narrow, rigid
متضاد: liberal, loose
مشابه: close, inflexible, literal, punctilious, puritanical, scrupulous, stringent

- The judge believes in a strict interpretation of the law.
[ترجمه رضا عربانه] قاضی به تفسیر مضیق قانون معتقد است.
|
[ترجمه پارسا خرمی] قاضی به تفسیر مطلق ( دقیق ) از قانون معتقد است
|
[ترجمه گوگل] قاضی به تفسیر دقیق قانون معتقد است
[ترجمه ترگمان] قاضی به تفسیر سختگیرانه ای از قانون معتقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government has imposed strict regulations on the industry.
[ترجمه گوگل] دولت قوانین سختگیرانه ای را برای این صنعت وضع کرده است
[ترجمه ترگمان] دولت مقررات سختگیرانه ای بر این صنعت تحمیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His doctor put him on a strict low-fat diet.
[ترجمه گوگل] پزشک او را تحت یک رژیم غذایی سخت کم چرب قرار داد
[ترجمه ترگمان] دکترش اون رو روی یه رژیم غذایی خیلی قوی قرار داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their family is strict in their observance of religious traditions.
[ترجمه گوگل] خانواده آنها در رعایت سنت های دینی سختگیر هستند
[ترجمه ترگمان] خانواده آن ها در رعایت آداب و رسوم مذهبی سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: absolute or perfect.
مترادف: absolute, complete, perfect, thorough, total, utter

- The nuns worked in strict silence.
[ترجمه گوگل] راهبه ها در سکوت سخت کار می کردند
[ترجمه ترگمان] راهبه ها در سکوت سخت کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This information must be kept in strict secrecy.
[ترجمه گوگل] این اطلاعات باید کاملاً محرمانه نگهداری شود
[ترجمه ترگمان] این اطلاعات باید محرمانه بمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: precisely correct; exact.
مترادف: accurate, exact, precise, rigorous
متضاد: imprecise
مشابه: absolute, correct, mathematical, meticulous, scrupulous

- Strict calculations are necessary to ensure a direct hit of the target.
[ترجمه گوگل] محاسبات دقیق برای اطمینان از ضربه مستقیم به هدف ضروری است
[ترجمه ترگمان] برای اطمینان از ضربه مستقیم هدف، محاسبات شدید لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. strict discipline
انضباط شدید

2. strict regulations concerning alcoholic drinks
مقررات سخت در مورد نوشابه های الکلی

3. strict secrecy
راز پوشی کامل

4. a strict father
یک پدر سختگیر

5. a strict interpretation of this poem
یک برداشت دقیق از این شعر

6. a strict stem
ساقه ی راست

7. a strict translation
ترجمه ی دقیق

8. in strict confidence
به طور کاملا محرمانه (یا کاملا خصوصی)

9. the strict observance of the law
پیروی بی چون و چرا از قانون

10. the strict truth
واقعیت درست

11. he showed strict disinterest in all of his court rulings
در همه ی قضاوت های خود در دادگاه بی غرضی کامل را رعایت می کرد.

12. in the strict sense of the word
در معنی دقیق آن واژه

13. the officer's strict orders to the guards
دستورات اکید افسر به نگهبانان

14. our teacher was a strict disciplinarian
معلم ما سخت اهل انضباط بود.

15. he is a man of accuracy and strict method
او آدم دقیق و با نظم و ترتیبی است.

16. they tried to eke out their sugar supply by strict rationing
آنها سعی کردند با سهمیه بندی شدید،در مصرف شکر صرفه جویی کنند.

17. Our teacher is strict; we have to do what she says.
[ترجمه جاوید احمد 17] معلم ما سختگیر است؛ما داریم انجام می دهیم آنچه او می گوید.
|
[ترجمه گوگل]معلم ما سختگیر است ما باید کاری را که او می گوید انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]معلم ما سختگیر است؛ ما باید آنچه را که او می گوید انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The doctor enjoined a strict diet.
[ترجمه گوگل]دکتر دستور رژیم غذایی سخت داد
[ترجمه ترگمان]دکتر به او رژیم غذایی سختی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She's on a very strict diet.
[ترجمه گوگل]او رژیم غذایی بسیار سختی دارد
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی بسیار سختی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. All members of the association adhere to a strict code of practice.
[ترجمه گوگل]همه اعضای انجمن از یک دستورالعمل سختگیرانه پیروی می کنند
[ترجمه ترگمان]همه اعضای این انجمن به اصول دقیق عمل پایبند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She admits to being strict with her children.
[ترجمه گوگل]او اعتراف می کند که با فرزندانش سخت گیری می کند
[ترجمه ترگمان]او قبول می کند که با بچه هایش سختگیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She's very strict with her children.
[ترجمه گوگل]او با فرزندانش بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]با بچه هایش خیلی سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He is very strict with his students.
[ترجمه گوگل]او نسبت به شاگردانش بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]او با شاگردانش بسیار سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She laid down strict rules for her tenants including prompt payment of rent.
[ترجمه گوگل]او قوانین سختگیرانه‌ای را برای مستاجرانش وضع کرد، از جمله پرداخت سریع اجاره
[ترجمه ترگمان]قوانین سختگیرانه ای برای مستاجران خود از جمله پرداخت فوری اجاره وضع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. This company is very strict about punctuality.
[ترجمه گوگل]این شرکت در مورد وقت شناسی بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در وقت شناسی خیلی سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

سخت گیر (صفت)
hard, difficult, astringent, strict, stern, demanding, intransigent, exacting, squeamish, severe, fastidious, hard and fast, hard-bitten, hard-handed, unrelenting, priggish

موکد (صفت)
strict, corroborated, emphatic, emphasized, forceful

محض (صفت)
sheer, pure, strict, only, downright, mere

اکید (صفت)
strict

تخصصی

[ریاضیات] دقیق، اکید، صرف، موکد، خاص، محض، محدود

انگلیسی به انگلیسی

• severe, demanding, harsh; literal, narrow, rigid; explicit, exact; absolute, complete
a strict person does not tolerate impolite or disobedient behaviour.
a strict rule or order must be obeyed absolutely.
the strict sense of something is its precise meaning.
you use strict to describe someone who never does things that are against their beliefs, or to describe beliefs whose principles and conventions are carefully followed.

پیشنهاد کاربران

مطلق
Strict liability offences
جرایم با مسیولیت مطلق
1 -
exactly correct
دقیقا درست/ صحیح
a strict translation of the text
He would be found guilty under a strict interpretation of the law.
2 -
used to refer to someone who follows the rules and principles of a belief or way of living very carefully and exactly, or a belief or principle that is followed very carefully and exactly
...
[مشاهده متن کامل]

به کسی اطلاق می شود که قوانین و اصول یک عقیده یا روش زندگی را با دقت و دقیق رعایت یا اعتقاد یا اصولی را بسیار دقیق و بطور کامل دنبال می کند.
His parents were strict Catholics.
She's a strict vegetarian and refuses to eat any poultry or fish.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/strict#cald4-1-1-4
مطلق
سخت گیر - جدی - خسک
◀️ Slavery is still happening in the Arab world, yet they are so strict on religion. They have kept up with their old archaic traditions and never actually got ahead of their mentalities
سخت گیر و محتاط
سخت - محکم - دقیق - شدید
در حقوق مطل.
مثل: Strict liability = مسئولیت مطلق
That must be obeyed exactly, firm
سخت گیر ، جدی
Hard person , serious person 😐
محدود، خشک، غیر قابل انعطاف. . . . . افراد خشکه مذهب
متعصب
Complete
مثال strict entitlement = حق کامل
سخت گیر
سخت گیر و مقرراتی
مضیغ
در تضاد با عبارت extended به معنای موسع
در علم حقوق مطلق معنی میشود
سختگیرانه
سفت و سخت
اکید
دقیق
سخت گیر :Who is a hard person in different subjects
سخت گیر، اکید, سخت, مقرارتی، پایبند
مقرارتی
1 - ( شخص ) سختگیر
2 - ( قانون، تربیت ) سخت - خشک - خشن
محکم استوار
قانون گذار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس