• (2)تعریف: showing the effects of injury, disaster, or the like.
- an economy stricken by war
[ترجمه گوگل] اقتصاد آسیب دیده از جنگ [ترجمه ترگمان] اقتصاد دچار جنگ شده بود، [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a stricken, pleading expression
[ترجمه گوگل] یک بیان متعجب و ملتمسانه [ترجمه ترگمان] حالت تضرع آمیز و التماس آمیزی به خود گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. stricken in years
سالخورده
2. famine stricken
قحطی زده
3. the stricken deer lay dying
آهوی تیر خورده در حال مرگ به زمین افتاده بود.
4. the most stricken landscape i had ever seen
ویرانترین منظره ای که تا آن موقع دیده بودم
5. i wrapped the stricken soldier in my coat and sat down beside him
سرباز زخمی را در پالتو خود پیچیدم و پهلویش نشستم.
6. There was a stampede of panic - stricken crowd from the burning hotel.
[ترجمه گوگل]ازدحام وحشت به وجود آمد - جمعیتی که از هتل در حال سوختن بودند [ترجمه ترگمان]جمعیت وحشت زده در هتل می سوخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He was stricken at twenty-one with a crippling malady.
[ترجمه mansour] او در 21سالگی گرفتار یک بیماری کمرشکن شد.
|
[ترجمه گوگل]او در بیست و یک سالگی به یک بیماری فلج کننده مبتلا شد [ترجمه ترگمان]او در بیست و یک سالگی دچار بیماری crippling شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Fire broke out on the stricken ship.
[ترجمه بهنام] کشتی اسیب دیده دچار اتش سوزی شد.
|
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در کشتی آسیب دیده رخ داد [ترجمه ترگمان]آتش در کشتی شکسته خاموش شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. All the oil from the stricken tanker has now leaked into the sea.
[ترجمه گوگل]تمام نفت نفتکش آسیب دیده اکنون به دریا نشت کرده است [ترجمه ترگمان]همه نفت تانکرها در حال حاضر به دریا نشت کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Medical supplies are being dropped to the stricken area.
[ترجمه گوگل]تجهیزات پزشکی به منطقه آسیب دیده ریخته می شود [ترجمه ترگمان]تجهیزات پزشکی به مناطق آسیب دیده منتقل می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He has been stricken with grief since the death of his wife.
[ترجمه گوگل]او پس از مرگ همسرش غمگین است [ترجمه ترگمان]از مرگ همسرش دچار غم و اندوه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They have issued the calamity - stricken people with food.
[ترجمه گوگل]مصیبت را صادر کرده اند - مردم را با طعام زده اند [ترجمه ترگمان]آن ها مردم مصیبت زده را با غذا صادر کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Rescue teams raced to the stricken ship.
[ترجمه گوگل]تیم های نجات به سمت کشتی آسیب دیده دویدند [ترجمه ترگمان]تیم های نجات به سرعت به سوی کشتی stricken شتافتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Her parents were stricken with grief.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش غمگین بودند [ترجمه ترگمان]پدر و مادرش از غم زده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Medical supplies are being dropped into the stricken area.
[ترجمه گوگل]تجهیزات پزشکی به منطقه آسیب دیده ریخته می شود [ترجمه ترگمان]تجهیزات پزشکی در منطقه زلزله زده قرار دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. She raised her stricken face and begged for help.
[ترجمه گوگل]صورت آسیب دیده اش را بالا آورد و درخواست کمک کرد [ترجمه ترگمان]زن صورتش را بلند کرد و از او تقاضای کمک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دچار (صفت)
afoul, stricken
مبتلا (صفت)
given, suffering, stricken, attacked, overtaken
اندوهگین (صفت)
stricken, lugubrious, ruthful
مصیبت زده (صفت)
stricken
محنت زده (صفت)
stricken, woeful
انگلیسی به انگلیسی
• hit; collide with; attack, assault; afflict with a disease; injure by biting; impress; produce a spark; stamp; eliminate; arrive at; reach; instill; temporarily cease working as a protest; make hit, wounded; afflicted, overwhelmed (by disease, disaster, etc.) if someone is stricken by something unpleasant, they are severely affected by it.
به شدت تحت تأثیر یک وضعیت نامطلوب یا احساس ناخوشایند، مانند بیماری، غم، یا فاجعه قرار گرفتن. نشان دهنده غرق شدن یا به شدت تحت تأثیر قرار گرفتن توسط یک وضعیت یا احساس منفی مترادف: Afflicted, affected, overwhelmed ... [مشاهده متن کامل]
مثال؛ The village was stricken by a severe drought that lasted for months. She was stricken with grief after the loss of her loved one. The community was stricken by the sudden natural disaster.
ویران The most stricken landscape i have ever seen ویران ترین منظره ای که تاکنون دیده ام 🙆
مبتلا شده
آسیب دیده , بحران زده ، گرفتار Affected by an undesirable feeling or condition
بحران زده
مناطق Poverty stricken= مناطق فقرزده War stricken= مناطق جنگ زده