stria

/ˈstraɪə//ˈstraɪə/

معنی: خط، شیار، خش، خیاره، نوار باریک، هر یک از خطوط موازی
معانی دیگر: شیارچه، شیار کوچک، نوارچه، (در عضلات ارادی) تارچه، (سطح یخرود و بلورها) کشه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: striae
(1) تعریف: a thin, narrow stripe, channel, or ridge, esp. one of several parallel marks or bands, as in certain muscles.

(2) تعریف: any of a number of parallel lines or grooves on a rock surface, such as those caused by glacier movement.

جمله های نمونه

1. Economic crops are mainly walnuts, stria party, pepper, Fritillaria, honey, gastrodin.
[ترجمه گوگل]محصولات اقتصادی عمدتا گردو، استریا پارتی، فلفل، فریتلاریا، عسل، گاسترودین است
[ترجمه ترگمان]محصولات اقتصادی عمدتا گردو، گروه stria، فلفل، Fritillaria، عسل و gastrodin هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. AQP located in stria vascularis, Corti's organ, spiral ganglion and endolymphatic sac.
[ترجمه گوگل]AQP در استریا واسکولاریس، اندام کورتی، گانگلیون مارپیچی و کیسه اندولنفاتیک قرار دارد
[ترجمه ترگمان]AQP در stria vascularis، اندام Corti، غده ganglion مارپیچی و کیسه endolymphatic واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Glinoma reinforcement wall were uneven, blood capillary stria reforcement can be showed in the.
[ترجمه گوگل]دیواره تقویت کننده گلینوم ناهموار بود، استریا مویرگی خون را می توان در آن نشان داد
[ترجمه ترگمان]دیواره تقویتی پیوسته ناهموار بود، از جمله می توان به stria stria در خون نیز اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Methods Cochlea stria was separated by micrergy from guinea pigs and the stria tissue nubbles were cultured in vitro.
[ترجمه گوگل]استریا MethodsCochlea توسط micrergy از خوکچه هندی جدا شد و نوک بافت استریا در شرایط آزمایشگاهی کشت داده شد
[ترجمه ترگمان]روش ها cochlea stria با micrergy از pigs هندی و the بافت stria در آزمایشگاه از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To understand the relationship of neurotransmitter between the striatum and limbic system such as amygdaloid nucleus and bed nucleus of the stria terminalis. 30 male Sprague Dawley rats were used.
[ترجمه گوگل]برای درک رابطه انتقال دهنده عصبی بین جسم مخطط و سیستم لیمبیک مانند هسته آمیگدالوئید و هسته بستر استریا ترمینالیس از 30 موش صحرایی نر نژاد Sprague Dawley استفاده شد
[ترجمه ترگمان]برای درک رابطه انتقال دهنده عصبی بین دستگاه لیمبیک و لیمبیک مانند هسته amygdaloid و هسته bed of terminalis ۳۰ مرد Sprague Dawley از موش های صحرایی به کار گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To understand the relationship of neurotransmitter between the striatum and limbic system such as amygdaloid nucleus and bed nucleus of the stria terminalis.
[ترجمه گوگل]برای درک رابطه انتقال دهنده عصبی بین جسم مخطط و سیستم لیمبیک مانند هسته آمیگدالوئید و هسته بستر استریا ترمینالیس
[ترجمه ترگمان]برای درک رابطه انتقال دهنده عصبی بین دستگاه لیمبیک و لیمبیک مانند هسته amygdaloid و هسته bed of terminalis
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stria vascularis of the cochlea generates the endocochlear potential(EP) and secretes potassium into endolymph.
[ترجمه گوگل]استریا واسکولاریس حلزون، پتانسیل اندوکوکلیار (EP) را تولید می کند و پتاسیم را به داخل اندولنف ترشح می کند
[ترجمه ترگمان]Stria vascularis از حلزون گوش پتانسیل endocochlear (EP)و secretes پتاسیم را به endolymph تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Methods Cochlea stria was separated by micrergy and the stria tissue nubbles were cultured in vitro.
[ترجمه گوگل]استریا MethodsCochlea توسط micrergy جدا شد و نوبل های بافت استریا در شرایط آزمایشگاهی کشت داده شدند
[ترجمه ترگمان]روش ها cochlea stria توسط micrergy جدا شد و بافت stria nubbles در آزمایشگاه کشت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The projection of the bed nucleus of stria terminalis (BST) to the parabrachial nucleus (PBN) was elaborately investigated by employing HRP and PHA-L anterograde tract tracing technique.
[ترجمه گوگل]طرح‌ریزی هسته بستر استریا ترمینالیس (BST) به هسته parabrachial (PBN) با استفاده از تکنیک ردیابی مجرای آنتروگراد HRP و PHA-L به طور مفصل مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تصویر هسته bed of (به وقت تابستانی بریتانیا)به هسته parabrachial (PBN)با استفاده از تکنیک ردیابی قطعه HRP و PHA - L، به دقت مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective : To explore and regularities of diagnose method for oral mucosal stria diseases.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی و قانونمندی روش های تشخیص بیماری های استریای مخاطی دهان
[ترجمه ترگمان]هدف: برای بررسی و تنظیم روش تشخیص بیماری های دهان به دهان (mucosal oral)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Kanamycin could inhibit the expression of NKCC 1 in stria vascularis.
[ترجمه گوگل]کانامایسین می تواند بیان NKCC 1 را در استریا واسکولاریس مهار کند
[ترجمه ترگمان]Kanamycin میتونه حالت \"NKCC ۱\" را تو \"stria vascularis\" منع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The triangular septal nucleus and the septofimbrial nucleus project mainly to the medial habenular nucleus through stria medullaris and also to the diagonal band nucleus through the diagonal band.
[ترجمه گوگل]هسته سپتوم مثلثی و هسته سپتوفیمبریال عمدتاً از طریق استریا مدولاریس به هسته هابنولار داخلی و همچنین از طریق نوار مورب به هسته نوار مورب پیش می روند
[ترجمه ترگمان]هسته septal و هسته septofimbrial عمدتا به هسته مرکزی habenular از طریق stria medullaris و همچنین به هسته گروه مورب از طریق باند مورب تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

شیار (اسم)
groove, track, corrugation, list, valley, thread, furrow, rake, ruck, flute, stria

خش (اسم)
hatch, strap, strip, garbage, stripe, notch, hack, flinders, good-mother, stria, mother-in-law

خیاره (اسم)
groove, stria

نوار باریک (اسم)
stria, spline, welt

هر یک از خطوط موازی (اسم)
stria

تخصصی

[عمران و معماری] خش - خراش

انگلیسی به انگلیسی

• thin narrow groove; thin line

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : striate
✅️ اسم ( noun ) : stria / striation / striatum
✅️ صفت ( adjective ) : striate / striated
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس