اسم ( noun )
• (1) تعریف: a usually small, flowing body of water, such as a brook, creek, or rivulet.
• مترادف: brook, creek
• مشابه: branch
• مترادف: brook, creek
• مشابه: branch
• (2) تعریف: a steady flow, as of a substance, esp. liquid, or of people.
• مترادف: flow, river
• مشابه: issue, pour
• مترادف: flow, river
• مشابه: issue, pour
- a stream of molten lava
[ترجمه رائین سفیدکار] تماشای آنلاین|
[ترجمه گوگل] جریانی از گدازه مذاب[ترجمه ترگمان] جویباری از سنگ های مذاب مذاب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a stream of fans coming up to the stage
[ترجمه گوگل] جریانی از طرفداران که به صحنه می آیند
[ترجمه ترگمان] جریانی از طرفداران به روی صحنه می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جریانی از طرفداران به روی صحنه می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a continuous or successive flow of anything.
• مترادف: flow
• مشابه: issue, pour
• مترادف: flow
• مشابه: issue, pour
- a stream of criticism
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] سیل انتقادات|
[ترجمه گوگل] جریانی از انتقاد[ترجمه ترگمان] یک سلسله انتقادات،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: streams, streaming, streamed
حالات: streams, streaming, streamed
• (1) تعریف: to flow, as in a current or stream.
• مترادف: flow, run
• مشابه: billow, cascade, course, flood, gush, pour, purl, ripple, roll, rush, surge, swoosh, wash
• مترادف: flow, run
• مشابه: billow, cascade, course, flood, gush, pour, purl, ripple, roll, rush, surge, swoosh, wash
• (2) تعریف: to give forth; emit (usu. fol. by with).
• مترادف: gush
• مشابه: flow, overflow, pour, spout, teem, well
• مترادف: gush
• مشابه: flow, overflow, pour, spout, teem, well
- a wound streaming with blood
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] زخمی که از آن خون جاری بود / زخمی که از آن خون می آمد|
[ترجمه گوگل] زخمی که از خون جاری است[ترجمه ترگمان] زخم از خون جاری شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to move forward continuously as a group.
• مترادف: surge
• مشابه: file, flood, flow, pour, proceed, rush
• مترادف: surge
• مشابه: file, flood, flow, pour, proceed, rush
- The crowd streamed into the stadium.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] سیل جمعیت وارد ورزشگاه شد|
[ترجمه گوگل] جمعیت به سمت ورزشگاه رفتند[ترجمه ترگمان] جمعیت به داخل ورزشگاه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to flow freely or loosely.
• مترادف: cascade
• مشابه: fall, flow, pour, roll, spill
• مترادف: cascade
• مشابه: fall, flow, pour, roll, spill
- Her hair streams over her shoulders.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] موهایش روی شانه هایش ریخته بود.|
[ترجمه گوگل] موهایش روی شانه هایش جاری می شود[ترجمه ترگمان] موهایش روی شانه هایش ریخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to float or wave.
• مترادف: wave
• مشابه: billow, blow, flap, float, flutter, waft
• مترادف: wave
• مشابه: billow, blow, flap, float, flutter, waft
- The flag streamed in the wind.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] پرچم در باد مانند رود روان بود.|
[ترجمه گوگل] پرچم در باد جاری شد[ترجمه ترگمان] پرچم در باد جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to pour forth beams of light; shine.
• مترادف: beam
• مشابه: flood, pour, shine
• مترادف: beam
• مشابه: flood, pour, shine
- Sunshine streamed in through my window.
[ترجمه گوگل] آفتاب از پنجرهام به داخل میآمد
[ترجمه ترگمان] نور خورشید از پنجره من به داخل می تابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نور خورشید از پنجره من به داخل می تابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to emit, send forth, or discharge.
• مترادف: issue, shed
• مشابه: discharge, emanate, gush, pour, spill, spout, spurt, well
• مترادف: issue, shed
• مشابه: discharge, emanate, gush, pour, spill, spout, spurt, well
- His eyes streamed tears.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] اشک از چشمانش جاری شد.|
[ترجمه گوگل] چشمانش اشک جاری شد[ترجمه ترگمان] اشک از چشمانش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید