stratify

/ˈstrætəˌfaɪ//ˈstrætɪfaɪ/

معنی: طبقه طبقه کردن، چینه چینه کردن
معانی دیگر: لایه لایه کردن یا شدن، چینه چینه کردن یا شدن، مطبق کردن یا شدن، (برحسب نژاد یا طبقه ی اجتماعی یا درآمد و غیره) رده بندی کردن، طبقه بندی کردن، قشر بندی کردن، اشکوب بندی کردن، (کشاورزی - نگهداری تخم گیاه با قرار دادن آن در میان لایه ای از خاک مرطوب) لایه نهش

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stratifies, stratifying, stratified
(1) تعریف: to form, arrange, or place in strata or layers.
مشابه: tier

(2) تعریف: to assign categories or create divisions within (a society) according to a hierarchy of social or economic classes.

- The rise of the bourgeoisie further stratified European society.
[ترجمه گوگل] ظهور بورژوازی بیشتر جامعه اروپا را طبقه بندی کرد
[ترجمه ترگمان] طبقه بالا طبقه متوسط جامعه اروپا را تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stratification (n.)
(1) تعریف: to form or be deposited in layers or strata.

- We can see how the rock has stratified over many years.
[ترجمه گوگل] ما می توانیم ببینیم که سنگ در طول سالیان متمادی چگونه طبقه بندی شده است
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم ببینیم که این صخره چند سال است که طبقه بندی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to form or develop into a hierarchy, as a society.

جمله های نمونه

1. The sample of people questioned was drawn from the university's student register and stratified by age and gender.
[ترجمه گوگل]نمونه افراد مورد سوال از ثبت نام دانشجویی دانشگاه استخراج و بر اساس سن و جنسیت طبقه بندی شدند
[ترجمه ترگمان]نمونه ای از افرادی که مورد سوال قرار گرفتند از ثبت دانشجویان دانشگاه و به صورت طبقه بندی شده توسط سن و جنسیت داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Instead, random samples, simple or stratified, are taken for the survey.
[ترجمه گوگل]در عوض، نمونه‌های تصادفی ساده یا طبقه‌بندی شده برای نظرسنجی گرفته می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در عوض، نمونه های تصادفی ساده یا طبقه بندی شده برای بررسی گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No differences in mean linear growth velocities were found between males and females or among patients stratified by anatomical localisation of disease.
[ترجمه گوگل]هیچ تفاوتی در میانگین سرعت رشد خطی بین مردان و زنان و یا در میان بیماران طبقه بندی شده توسط محلی سازی آناتومیکی بیماری یافت نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ تفاوتی در سرعت های رشد خطی متوسط بین نرها و ماده ها و یا در میان بیماران به صورت طبقه بندی شده توسط محلی سازی بیماری یافت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Evidence from tombs suggests a stratified society with three social classes.
[ترجمه گوگل]شواهد به دست آمده از مقبره ها حاکی از یک جامعه طبقه بندی شده با سه طبقه اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]شواهدی از مقبره ها بیانگر یک جامعه طبقه بندی شده با سه کلاس اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As an example of such effects we consider stratified flows, which have received particular attention because of their meteorological applications.
[ترجمه گوگل]به عنوان نمونه ای از این اثرات، جریان های طبقه بندی شده را در نظر می گیریم که به دلیل کاربردهای هواشناسی مورد توجه ویژه قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان مثالی از چنین اثراتی جریان های لایه ای را در نظر می گیریم که به دلیل کاربردهای meteorological مورد توجه خاصی قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unlike previous studies comparing elemental diet with corticosteroids, in this trial we have stratified patients according to nutritional state before randomisation.
[ترجمه گوگل]برخلاف مطالعات قبلی که رژیم غذایی عنصری را با کورتیکواستروئیدها مقایسه می‌کردند، در این کارآزمایی ما بیماران را بر اساس وضعیت تغذیه قبل از تصادفی‌سازی طبقه‌بندی کردیم
[ترجمه ترگمان]برخلاف مطالعات قبلی که رژیم غذایی اصلی را با corticosteroids مقایسه کردیم، در این آزمایش ما بیماران لایه لایه را با توجه به وضعیت تغذیه قبل از randomisation داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a clearly stratified society, the interests of this audience were predominantly defined by class.
[ترجمه گوگل]در یک جامعه به وضوح طبقه بندی شده، منافع این مخاطبان عمدتاً توسط طبقه تعریف می شد
[ترجمه ترگمان]در یک جامعه طبقه بندی شده به وضوح، منافع این جمعیت به طور عمده توسط طبقه تعریف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are thus particularly appropriate for studies of convection and stratified flow.
[ترجمه گوگل]بنابراین آنها به ویژه برای مطالعات همرفت و جریان طبقه بندی مناسب هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین آن ها به طور خاص برای مطالعات همرفت و جریان طبقه بندی شده مناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Quota sampling is like stratified sampling, but with an important variation.
[ترجمه گوگل]نمونه گیری سهمیه ای مانند نمونه گیری طبقه ای است، اما با یک تنوع مهم
[ترجمه ترگمان]نمونه گیری تصادفی مانند نمونه گیری لایه ای است، اما با یک تغییر مهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The emergence of stratified societies culminating in states increased conspicuous consumption of precious substances.
[ترجمه گوگل]ظهور جوامع طبقاتی که در دولتها به اوج خود رسید، مصرف آشکار مواد گرانبها را افزایش داد
[ترجمه ترگمان]ظهور جوامع لایه بندی شده در ایالات مصرف آشکار مواد با ارزش را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To avoid this possibility, we can opt for a stratified sample.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از این احتمال، می توانیم نمونه طبقه بندی شده را انتخاب کنیم
[ترجمه ترگمان]برای اجتناب از این احتمال، ما می توانیم یک نمونه لایه لایه را انتخاب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Occasionally closely stratified deposits of debris can be related to production phases and technological activities on the site.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات رسوبات طبقه بندی شده نزدیک از زباله می تواند به مراحل تولید و فعالیت های تکنولوژیکی در سایت مربوط باشد
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، رسوبات لایه ای از خاک می توانند به فازه ای تولید و فعالیت های تکنولوژیکی در محل مرتبط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We used Mantel-Haenzel estimates of relative risk and rate ratios for stratified data.
[ترجمه گوگل]ما از تخمین Mantel-Haenzel از ریسک نسبی و نسبت های نرخ برای داده های طبقه بندی شده استفاده کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از برآورده ای Mantel - Haenzel نسبت به ریسک نسبی و نسبت های نرخ برای داده های طبقه بندی شده استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But baboons and spider monkeys take for granted the fact that their societies are strictly stratified.
[ترجمه گوگل]اما بابون ها و میمون های عنکبوتی این واقعیت را بدیهی می دانند که جوامع آنها کاملاً طبقه بندی شده است
[ترجمه ترگمان]اما بابون ها و میمون ها این واقعیت را پذیرفته اند که جوامع آن ها به شدت لایه لایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I used a stratified sample technique in two stages to ensure an adequate representation of singlehanded and group practices.
[ترجمه گوگل]من از یک تکنیک نمونه طبقه بندی شده در دو مرحله برای اطمینان از نمایش کافی از شیوه های تک دستی و گروهی استفاده کردم
[ترجمه ترگمان]من از یک تکنیک نمونه گیری لایه ای در دو مرحله استفاده کردم تا نمایش مناسب فعالیت های گروهی و گروهی را تضمین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طبقه طبقه کردن (فعل)
laminate, stratify

چینه چینه کردن (فعل)
stratify

تخصصی

[ریاضیات] طبقه، طبقه بندی، طبقه بندی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• layer; be deposited in layers; separate into social classes or levels; develop different social classes or levels

پیشنهاد کاربران

بپرس