strategic

/strəˈtiːdʒɪk//strəˈtiːdʒɪk/

معنی: سوق الجیشی، وابسته به رزم ارایی
معانی دیگر: وابسته به رزم تدبیر، رزم ترفندی، راهبردی، استراتژیک، رزم تدبیری (در برابر: رزم آرایی tactical)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: strategical (adj.), strategically (adv.)
(1) تعریف: concerning, marked by, or having the qualities of strategy.

- They lost the battle due to a serious strategic error.
[ترجمه آندیا] آنها نبرد را به دلیل یک خطای استراتژیک بزرگ از دست دادند
|
[ترجمه گوگل] آنها نبرد را به دلیل یک خطای استراتژیک جدی شکست دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها این نبرد را به دلیل یک خطای استراتژیک جدی از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Chess is a strategic game that requires careful consideration and forethought.
[ترجمه گوگل] شطرنج یک بازی استراتژیک است که نیاز به بررسی و تفکر دقیق دارد
[ترجمه ترگمان] شطرنج بازی استراتژیک است که مستلزم توجه دقیق و دور اندیشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Strategic planning is critical to winning an election.
[ترجمه گوگل] برنامه ریزی استراتژیک برای پیروزی در انتخابات حیاتی است
[ترجمه ترگمان] برنامه ریزی استراتژیک برای برنده شدن در انتخابات حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: necessary or important for the successful conduct of war or other strategies.

- The army's strategic retreat allowed time for reinforcements to arrive.
[ترجمه گوگل] عقب نشینی استراتژیک ارتش به نیروهای کمکی فرصت داد
[ترجمه ترگمان] عقب نشینی استراتژیک ارتش به زمان رسیدن نیروهای کمکی اجازه ورود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: intended to cripple an opponent's capacity for conducting war.

- The strategic bombing of munitions factories succeeded in weakening the enemy.
[ترجمه گوگل] بمباران راهبردی کارخانه های مهمات سازی باعث تضعیف دشمن شد
[ترجمه ترگمان] بمباران استراتژیک کارخانه های مواد منفجره موفق شد تا دشمن را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. strategic materials
مواد رزم تدبیری

2. in various strategic spots
در نقاط استراتژیکی مختلف

3. The country built up a stockpile of strategic metals.
[ترجمه گوگل]این کشور انباری از فلزات استراتژیک ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]کشور ذخیره ای از فلزات استراتژیک ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. UN forces made a strategic withdrawal.
[ترجمه گوگل]نیروهای سازمان ملل یک عقب نشینی استراتژیک انجام دادند
[ترجمه ترگمان]نیروهای سازمان ملل یک عقب نشینی استراتژیک انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The island is of strategic importance to France.
[ترجمه گوگل]این جزیره برای فرانسه اهمیت استراتژیک دارد
[ترجمه ترگمان]این جزیره دارای اهمیت استراتژیک برای فرانسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Strategic policy during the War was vitiated because of a sharp division between "easterners" and "westerners".
[ترجمه گوگل]سیاست راهبردی در طول جنگ به دلیل شکاف شدید بین "شرقی ها" و "غربی ها" ناقص شد
[ترجمه ترگمان]سیاست استراتژیک در طول جنگ به دلیل تقسیم شدید بین \"easterners\" و \"غربی\" به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The army moved for strategic reasons.
[ترجمه گوگل]ارتش به دلایل استراتژیک حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش به دلایل استراتژیک حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are plans to modernize the US strategic forces.
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای مدرن سازی نیروهای استراتژیک ایالات متحده وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای مدرن سازی نیروهای استراتژیک ایالات متحده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pilots bombed strategic targets with pinpoint accuracy.
[ترجمه گوگل]خلبانان اهداف استراتژیک را با دقت دقیق بمباران کردند
[ترجمه ترگمان]خلبانان اهداف استراتژیک را با دقت دقیق بمباران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are pushing hard to improve their strategic nuclear capabilities.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت برای بهبود قابلیت های هسته ای استراتژیک خود تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت تلاش می کنند تا توانایی های هسته ای استراتژیک خود را بهبود بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Marseilles was of great strategic importance .
[ترجمه گوگل]مارسی از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]مارسی دارای اهمیت استراتژیک بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Marksmen were placed at strategic points along the president's route.
[ترجمه گوگل]تیراندازان در نقاط استراتژیک در مسیر رئیس جمهور قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]marksmen در نقاط استراتژیک در امتداد مسیر رئیس جمهور قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The general laid down a few strategic targets on the map.
[ترجمه گوگل]ژنرال چند هدف استراتژیک را روی نقشه تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]ژنرال چند هدف استراتژیک را بر روی نقشه زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The decision is the strategic fulcrum of the Budget.
[ترجمه گوگل]تصمیم نقطه اتکای استراتژیک بودجه است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم، نقطه اتکا استراتژیک بودجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their bombs are always placed in strategic positions to cause as much chaos as possible.
[ترجمه گوگل]بمب های آنها همیشه در موقعیت های استراتژیک قرار می گیرند تا هرج و مرج هر چه بیشتر ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]بمب ها همیشه در موقعیت های استراتژیک قرار داده می شوند تا هر چه ممکن است هرج و مرج ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوق الجیشی (صفت)
strategic

وابسته به رزم ارایی (صفت)
strategic

تخصصی

[صنعت] راهبردی، استراتژیک
[ریاضیات] تدابیر کلی و اساسی و دراز مدت، راهبردی، استراتژیک

انگلیسی به انگلیسی

• based on strategy, designed to achieve a goal; extremely important or beneficial (especially in regards to military advantage); intended to destroy the enemy's military potential
a strategic plan or position is one which helps you to achieve something or to gain an advantage over other people.
strategic is also used to describe something that gives a country or an army a military advantage.
strategic arms and weapons are aimed at places of military or economic importance in a potentially enemy country and are ready to be fired if a war starts.

پیشنهاد کاربران

سرنوشت ساز
1. استراتژیکی. استراتژیک . راه بردی 2. تاکتیکی 3. اساسی. کلیدی. مهم 4. حساس. حیاتی 5. سوق الجیشی . ( مربوط به ) رزم ارایی 7. نظامی. جنگی 8. مهم از لحاظ نظامی 9. ( سلاح ) استراتژیکی. استراژیک
مثال:
guerrillas captured a strategic district
...
[مشاهده متن کامل]

چریک ها یک منطقه سوق الجیشی و استراتژیک را به تصرف درآوردند.

مدبرانه
از روی تدبیر
استراتژیک، مهم
مثال: They developed a strategic plan for the company's growth.
آن ها برای رشد شرکت یک برنامه استراتژیک تدوین کردند.
☑️ راهبردیک
🇮🇷 همتای پارسی: راهبردیک 🇮🇷
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : strategize
✅️ اسم ( noun ) : strategy / strategist / stratagem
✅️ صفت ( adjective ) : strategic
✅️ قید ( adverb ) : strategically
راهبردیک ( rahbordik )
تعیین کننده
اصولی، حساب شده
مربوط به شناسایی اهداف و علایق بلندمدت یا کلی و ابزار دستیابی به آنها
strategic ( علوم نظامی )
واژه مصوب: راهبُردی
تعریف: مربوط به راهبرد
حساب شده و موثر
راهبردی
دارای راه حل
هدفمند
با تدبیر
نظام مند
وابسته به برنامه ها

تدبیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس