strapped for

پیشنهاد کاربران

Here are 10 common sentences using different collocations of "strapped" i:
- - -
1. Strapped for cash ( کمبود پول داشتن )
- EN: "I can't go out tonight—I'm strapped for cash. "
...
[مشاهده متن کامل]

- FA: "امشب نمی توانم بروم بیرون—پول ندارم. "
2. Strapped in ( کمربند بستن / محکم بسته شدن )
- EN: "Make sure you're strapped in before the plane takes off. "
- FA: "قبل از بلند شدن هواپیما، کمربندتان را ببندید. "
3. Strapped down ( محکم بسته شدن به چیزی )
- EN: "The patient was strapped down to prevent movement during surgery. "
- FA: "بیمار را برای جلوگیری از حرکت در حین عمل جراحی محکم بستند. "
4. Strapped on ( چیزی را بستن / وصل کردن )
- EN: "He strapped on his helmet before riding the bike. "
- FA: "او قبل از موتورسواری، کلاهش را بست. "
5. Strapped up ( محکم بستن، معمولاً برای حمایت )
- EN: "After the injury, his knee was strapped up for support. "
- FA: "بعد از آسیب، زانویش را برای حمایت بستند. "
6. Strapped to ( به چیزی متصل بودن )
- EN: "The camera was strapped to his chest for the documentary. "
- FA: "دوربین را برای فیلمبرداری مستند به سینه اش بسته بودند. "
7. Financially strapped ( در تنگنای مالی بودن )
- EN: "Many families are financially strapped due to inflation. "
- FA: "به دلیل تورم، بسیاری از خانواده ها در تنگنای مالی هستند. "
8. Strapped with ( مسئولیت/بار اضافی داشتن )
- EN: "She's strapped with student loans after graduation. "
- FA: "او بعد از فارغ التحصیلی، زیر بار وام دانشجویی است. "
9. Strapped tight ( سفت بسته شدن )
- EN: "The luggage was strapped tight to the roof of the car. "
- FA: "چمدان ها را محکم به سقف ماشین بسته بودند. "
10. Time - strapped ( کمبود وقت داشتن )
- EN: "Working parents are often time - strapped. "
- FA: "پدر و مادرهای شاغل معمولاً وقت کم می آورند. "
- - -
نکته:
- "Strapped" معمولاً به معنی "بسته شدن با بند/کمربند" یا "تحت فشار بودن" ( مالی/زمانی ) است.
- در فارسی، بسته به جمله، معادل های مختلفی دارد ( "بستن"، "کمبود داشتن"، "تحت فشار بودن" ) .
deepseek

نیازمند به - محتاج به
in need of