• : تعریف: (informal) short of funds or other resources. • مشابه: penniless
جمله های نمونه
1. he was strapped to a chair
او را به صندلی تسمه پیچ کرده بودند.
2. He strapped the bag onto his bicycle.
[ترجمه گوگل]کیف را روی دوچرخه اش بست [ترجمه ترگمان]او کیف را به روی دوچرخه بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was strapped onto the chair.
[ترجمه گوگل]او را روی صندلی بسته بودند [ترجمه ترگمان]او به پشتی صندلی تکیه داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The climbers strapped on a variety of equipment.
[ترجمه Shey] روی ( لباس ) کوهنوردان تجهیزات گوناگونی نصب شده اند
|
[ترجمه گوگل]کوهنوردان تجهیزات مختلفی را بسته بودند [ترجمه ترگمان]کوهنوردان از تجهیزات مختلفی استفاده کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Corporate owners often find themselves strapped for cash to pay taxes.
[ترجمه گوگل]صاحبان شرکت ها اغلب خود را برای پرداخت مالیات در بند پول نقد می بینند [ترجمه ترگمان]مالکان شرکت ها اغلب خود را برای پرداخت مالیات بسته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Everything had to be strapped down to stop it from sliding around.
[ترجمه گوگل]همه چیز باید بسته می شد تا از سر خوردن آن به اطراف جلوگیری شود [ترجمه ترگمان]همه چیز باید بسته می شد تا آن را از sliding دور نگه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I'm a bit strapped for cash.
[ترجمه گوگل]من کمی در بند پول نقد هستم [ترجمه ترگمان]من یه ذره پول نقد دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We strapped the surfboard to the car roof.
[ترجمه گوگل]تخته موج سواری را به سقف ماشین بستیم [ترجمه ترگمان]تخته موج سواری را به سقف ماشین بستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The soldiers'great coats were strapped on their packs.
[ترجمه گوگل]کتهای بزرگ سربازان روی کوله هایشان بسته شده بود [ترجمه ترگمان]سربازانی که کت و شلوار به تن داشتند روی packs بسته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Make sure that the child is strapped tightly into the buggy.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که کودک محکم به کالسکه بسته شده است [ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که کودک محکم به درشکه بسته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They strapped on a variety of equipment.
[ترجمه گوگل]آنها به تجهیزات مختلفی بسته می شوند [ترجمه ترگمان]آن ها به انواع تجهیزات مجهز بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The lorry's load had been securely strapped down.
[ترجمه گوگل]بار کامیون به طور ایمن بسته شده بود [ترجمه ترگمان]بار کامیون محکم بسته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He's a poor man who was strapped by the beliefs.
[ترجمه گوگل]او مرد فقیری است که عقایدش بند آمده بود [ترجمه ترگمان]او مرد فقیری است که به معتقدات خود بسته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• fastened with a strap; in a difficult financial position (informal) if someone is strapped, they do not have enough money.
پیشنهاد کاربران
دوتا معنی داره یکیش یعنی ( ورشکسته ) If you are strapped, that means you don't have enough money یکی دیگه هم معنی قنداق بچه میده البته خیلی عامیانه She was strapped in a carrier توی کریر قنداق شده بود ( بسته شده بود )
بسته شده
strap در معنای اول یعنی بند ( کیف ) است. مثال برای معنای اول: The strap of my bag is broken این کلمه در معنای دوم به معنای ، بسته شده به و یا بسته به ، می باشد. مثال برای معنای دوم: Strapped into one of the parachutes
بی پول ورشکسته از لحاظ مالی شکست خورده کفگیر به ته دیگ خورده دست تنگ
The program will allow economically strapped taxpayers to make a fresh start 💎💎💎 ❇️PROVERB ❇️SAYING ❇️IDIOM 💎 ( strapped ( for cash informal having little or no money at the moment ... [مشاهده متن کامل]
👈🏿 Can you lend me ten dollars? I’m a little strapped for cash LongmanDictionary@ 💎Strapped for cash Also: Strapped for money, or just strapped Meaning To be strapped for cash means to not have any money available. This idiom has a similar meaning to broke, hard up, short on money, and down to one’s last cen 💎Cash - Strapped In need of money 💎cash - strapped adjective 1 ) not having enough money 👈🏿 cash - strapped universities 2 ) FINANCE used to describe a person or organization that does not have enough money 👈🏿 Working during study is a fact of life for most cash - strapped students CambridgeDictionary@ 💎cash - strapped adjective [only before noun] without enough money 👈🏿 cash - strapped governments/shoppers OxfordDictionary@ اصطلاح، به مفهوم: بی پول - مفلس I am strapped for cash at the moment, so I won't be able to go with you on a holiday من در حال حاضر بی پول هستم و نمی توانم با تو به مسافرت و تفریح بیایم. :Alternative form cash strapped