strap for

پیشنهاد کاربران

🔹 در مضیقه بودن / کمبود داشتن / بی پول بودن / در تنگنای منابع بودن
🔹 مثال ها:
She’s strapped for money after the unexpected expenses. بعد از هزینه های غیرمنتظره بی پول شده.
We’re strapped for staff during the holidays. در تعطیلات از نظر نیروی انسانی کمبود داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

He’s always strapped for time but somehow gets everything done. همیشه وقت کم داره ولی یه جوری همه چی رو انجام می ده.
🔹 مترادف ها | short on / low on / in need of / pressed for / tight on