اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person with whom one is unacquainted.
• متضاد: intimate
• متضاد: intimate
- He won't talk to strangers.
[ترجمه neda] او نمیخواهد با غریبه ها صحبت کند|
[ترجمه احسان] غریبه با غریبه آشنا با آشنا|
[ترجمه RaHa] او با غریبه ها حرف نخواهد زد.|
[ترجمه گنج جو] اون تمایلی به صحبت با یک غریبه نداره|
[ترجمه F] او با غریبه ها صحبت نمی کند|
[ترجمه گوگل] او با غریبه ها صحبت نمی کند[ترجمه ترگمان] با غریبه ها حرف نمیزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: someone who is unacquainted with or unused to something (usu. fol. by to).
- He's a stranger to the business world.
[ترجمه Ayda] او نسبت به دنیای کسب و کار غریبه است. ( یعنی با دنیای کسب و کار آشناییت ندارد )|
[ترجمه F] او با دنیای تجارت بی گانه است .|
[ترجمه گوگل] او با دنیای تجارت غریبه است[ترجمه ترگمان] او غریبه است و به دنیای تجارت می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a newcomer to a region or locality.
• مترادف: newcomer
• متضاد: local
• مشابه: alien, outsider
• مترادف: newcomer
• متضاد: local
• مشابه: alien, outsider
• (4) تعریف: a foreigner or alien.
• مترادف: foreigner, outlander
• مشابه: alien, outsider
• مترادف: foreigner, outlander
• مشابه: alien, outsider