strange

/ˈstreɪndʒ//streɪndʒ/

معنی: غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نا معلوم، غریبه، نا شناس، نااشنا
معانی دیگر: بیواره، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، عجیب و غریب، افد، برون مرزی، تازه، ناآشنا، نامانوس، تودار، خشک، رسمی، سرد، دیر آشنا، غیر متجانس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stranger, strangest
(1) تعریف: unusual; curious; odd.
مترادف: curious, eccentric, funny, odd, peculiar, queer, singular, unusual, weird
متضاد: normal, ordinary, typical, usual
مشابه: aberrant, abnormal, alien, anomalous, atypical, bizarre, fantastic, offbeat, outlandish, quizzical, unconventional

- a strange fellow
[ترجمه امیرعطا] دنبال کردن یک شخص عجیب
|
[ترجمه ستاره] آدم موزی
|
[ترجمه Melina] عجیب و غریب، غیر عادی
|
[ترجمه امیرابوالفضل] غیر طبیعی، آدم مرموز
|
[ترجمه جلیل جعفری] آدم غیرعادی.
|
[ترجمه گوگل] یک آدم عجیب
[ترجمه ترگمان] آدم عجیبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unknown or unfamiliar to one's experience or environment; alien.
مترادف: foreign, unfamiliar, unknown
متضاد: familiar
مشابه: alien, exotic, new, novel, unaccustomed

- He likes to visit strange countries.
[ترجمه کاربر] او بازدید از کشور های عجیب و غریب را دوست دارد
|
[ترجمه elan] او بازدید از کشورهای بیگانه رادوست دارد
|
[ترجمه M] او دوست دارد از کشور های عجیب بازدید کند.
|
[ترجمه جلیل جعفری] دوست دارد به دیدن کشورهای عجیب و غریب برود.
|
[ترجمه گوگل] او دوست دارد از کشورهای عجیب دیدن کند
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد از کشورهای عجیب دیدن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: stranger, strangest
مشتقات: strangely (adv.), strangeness (n.)
• : تعریف: in a strange or peculiar manner.
مترادف: oddly, peculiarly, unusually
متضاد: normally
مشابه: queerly

- He talks strange.
[ترجمه کاربر] او ( مذکر ) عجیب صحبت می کند
|
[ترجمه عرشیا] او عجیب حرف می زند
|
[ترجمه علی] اواقا عجیب و قریب حرف می زند
|
[ترجمه جلیل جعفری] حرف های عجیبی می زند.
|
[ترجمه گوگل] عجیب صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] عجیب حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. strange behavior
رفتار غیر عادی

2. strange happenings took place right after his death
پس از مرگ او رویدادهای عجیبی به وقوع پیوست.

3. strange ideas came to my mind
اندیشه های عجیب و غریبی به خاطرم خطور کرد.

4. strange lands
سرزمین های بیگانه

5. strange music kept sounding in her ears
موسیقی عجیبی در گوشش صدا می کرد.

6. strange thoughts were floating through my mind
افکار عجیب و غریبی به ذهنم خطور می کرد.

7. strange to say (or relate)
با کمال تعجب،شگفت آور بود که

8. strange to something
تازه کار (در چیزی)،نا آشنا،ناوارد

9. a strange pass
گرفتاری عجیب

10. a strange sound struck his ears
صدای عجیب و غریبی به گوشش خورد.

11. her strange behavior aroused our suspicions
رفتار عجیب او موجب بدگمانی ما شد.

12. her strange disease puzzled the doctors
بیماری عجیب او دکترها را سردرگم کرد.

13. his strange behavior after his son's death is completely accountable
رفتار عجیب و غریب او پس از مرگ پسرش کاملا قابل توجیه است.

14. she's strange to the work
به کار آشنا نیست.

15. the strange history of my hat
ماجرای شگفت انگیز کلاه من

16. the strange persona of this novel
شخصیت های عجیب و غریب این رمان

17. the strange stories which aunt turan used to tell us
داستان های شگفت انگیزی که عمه توران برایمان می گفت

18. these strange events portend evil
این رویدادهای پیشنمایی عجیب و غریب شگون بدی دارند.

19. these strange events warrant further attention
این رویدادهای عجیب و غریب توجه بیشتری را ایجاب می کند.

20. three strange fellows entered the room
سه مرد غریبه وارد اتاق شدند.

21. a pack of strange lies
یک مشت دروغ شاخدار

22. he has some strange ideas
او اعتقادات عجیب و غریبی دارد.

23. i have a strange sense of affinity with kashan
من احساس پیوند عجیبی نسبت به کاشان دارم.

24. there was a strange mix of people at the party
آمیزه ی عجیب و غریبی از اشخاص در مهمانی جمع شده بودند.

25. we joined a strange outfit under enemy fire
زیر آتش دشمن به یک جوخه ی ناآشنا ملحق شدیم.

26. akbar likes to wear strange clothes
اکبر دوست دارد لباس های عجیب و غریب بپوشد.

27. i was wrapped in strange feeling of blitheness and dauntlessness
احساس نشاط و بی باکی عجیبی وجودم را فراگرفت.

28. there shall be no strange gods among you
(انجیل) در میان شما خدایان اجنبی راه نخواهند داشت.

29. ali found himself at a strange crossroads because he had to choose between love and duty
علی خود را بر سر دو راهی عجیبی یافت چون می بایستی میان عشق و وظیفه یکی را انتخاب می کرد.

30. he was unable to explain his strange conduct
او قادر نبود رفتار عجیب و غریب خود را توجیه کند.

31. i can no longer tolerate your strange behaviour
دیگر تاب تحمل رفتار عجیب و غریب شما را ندارم.

32. robab was stranded penniless in a strange city
رباب در یک شهر غریب بدون یک شاهی پول رها شده بود.

33. she was left alone in a strange land
در یک شهر غریب یکه و تنها رها شده بود.

34. then i was visited by a strange idea
سپس فکر عجیب و غریبی به مغزم خطور کرد.

35. at that time her name was completely strange to me
در آن زمان نام او برایم کاملا نامانوس بود.

36. the immigrants' papers were written in various strange tongues
مدارک مهاجران به زبان های گوناگون خارجی نوشته شده بود.

37. they were the victims of their commander's strange humors
آنها قربانیان هوس های عجیب و غریب فرمانده خود بودند.

38. there must be a physical explanation for these strange events
باید بتوان این رویدادهای عجیب را از طریق علمی توجیه کرد.

مترادف ها

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

خل (صفت)
light, abnormal, crackpot, mad, nuts, dotty, flighty, strange, queer, half-baked, light-minded, off-beat, off-color, off-colour, queerish, screwy

بیگانه (صفت)
alien, foreign, strange, exotic, unfamiliar, oversea, only, barbarous, barbarian, peregrine

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

عجیب (صفت)
eccentric, astounding, marvelous, funny, strange, extravagant, amazing, wonderful, odd, astonishing, rum, unco, queerish, rummy

عجب (صفت)
strange, astonishing, surprising

اجنبی (صفت)
foreign, strange, barbarian

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

غریبه (صفت)
foreign, strange

ناشناس (صفت)
strange, unfamiliar, unknown, incognito, unco

نااشنا (صفت)
strange, unfamiliar

انگلیسی به انگلیسی

• odd, unusual, peculiar; foreign, unfamiliar, unknown
strange means odd, unfamiliar, or unexpected.
a strange person or place is one that you do not know.
see also stranger.

پیشنهاد کاربران

Strange: odd
عجیب / عجیب و غریب
مثال: There was a strange noise coming from the basement.
صدای عجیب و غریبی از زیرزمین می آمد.
odd, abnormal, bizarre, curious, extraordinary, peculiar, queer, uncommon, weird, wonderful
- unfamiliar, alien, exotic, foreign, new, novel, unknown, untried
عجیب و غریب
ناشناس، بیگانه، خارجی، غریبه، غیر متجانس
شگفتا ( که )
( اگر اول جمله و در واقع به عنوان قید بیاید )
. . . Strange
تازه، جدید
strange: عجیب
odd bod
a strange person
عجیب، شگفت انگیز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : strangeness / stranger
✅️ صفت ( adjective ) : strange
✅️ قید ( adverb ) : strangely
عجیب
بیگانه
غریب
strange =magic/you are shocked too see it 😳
strange ( adj ) = odd ( adj )
به معناهای : عجیب و غریب، غیر عادی، نامأنوس، نامتداول، غیرمتعارف
ناراحت کننده
to feel uncomfortable
باورپذیر نبودن
difficult to understand
strange ( adj ) = peculiar ( adj )
به معناهای : خاص، بخصوص، ویژه، مخصوص، مختص/عجیب و غریب، نامتداول، غیرعادی /
در علم فیزیک، به یکی از ذرات بنیادی گفته میشود که در دسته بندیِ فرمیون، کوارک قرار میگیرد. ذره ی شگفت یا همان strange، در مدل استاندارد ذرات، در نسل دوم فرمیون ها قرار دارد و با نماد S نشان داده میشود
غیر عادی
غیر معمولی : )
عجیب . غریب

عجیب و غریب
It was a very strange office
عجیب ⏰⏰
we looked up and saw a strange animal in front of us
ما به بالا نگاه کردیم و یک جانور عجیب را جلوی خودمان دیدیم
بستگی داره کجا استفاده بشه
It's strange to hug the people you don't know.
اینجا معنی غیر عادی غیرمعمول داره
It's strange for me
عجیبه برام
She is strange
اون غریبس. بیگانس. خارجیه
یه نوع صفت در زبان انگلیسی میباشد که معناهای بسیاری نظر عجیب و غریب ، بهت آور ، غیر عادی و . . .
Its adjective, unusual, notnormal and difficult to undrestand or explain
unusual
عجیب
Uncommon unussuall
عجیب
ناشناس بیگانه
عجیب غریب، ناشناس، بیگانه
غیر عادی. غریب. عجب.
especially in a way that is difficult to understand
😊
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس