strained

/ˈstreɪnd//streɪnd/

معنی: خسته
معانی دیگر: تحمیلی، ساختگی، زورکی، تصنعی، کرنشی، صاف کرده، پالوده، فشرده، کش اورده، کشدار، اجباری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: strainedly (adv.), strainedness (n.)
(1) تعریف: produced by straining.

(2) تعریف: having been passed through a strainer.

- strained bananas
[ترجمه گوگل] موز صاف شده
[ترجمه ترگمان] موز تیز کن،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: accomplished only with great effort; forced.
متضاد: natural, unstrained
مشابه: labored, ponderous

- strained conversation
[ترجمه گوگل] گفتگوی پر تنش
[ترجمه ترگمان] گفتگوهای طولانی در پیش داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a strained interpretation
یک تفسیر تحریف شده

2. he strained the rope until it broke
طناب را آنقدر کشید تا پاره شد.

3. i strained the tea before pouring it into the cup
پیش از ریختن در فنجان چای را صافی کردم.

4. the wind strained the roof
باد به بام خانه آسیب رساند.

5. He strained his ears to catch the sound.
[ترجمه گوگل]گوش هایش را فشار داد تا صدا را بگیرد
[ترجمه ترگمان]گوشش را تیز کرد تا صدا را بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Smiling for the cameras, the two men strained to make small- talk.
[ترجمه گوگل]این دو مرد که برای دوربین‌ها لبخند می‌زدند، تلاش کردند تا با هم صحبت کنند
[ترجمه ترگمان]به خاطر دوربین ها، دو مرد به زور در حال صحبت کردن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If the eyes are severely strained, they become bloodshot.
[ترجمه گوگل]اگر چشم ها به شدت تحت فشار باشند، دچار خون ریزی می شوند
[ترجمه ترگمان]اگر چشم به شدت گرفته باشد، آن ها خون گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her face looked strained and weary.
[ترجمه گوگل]صورتش کشیده و خسته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چهره اش خسته و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I couldn't stand the strained atmosphere at dinner any more.
[ترجمه گوگل]دیگر نمی توانستم فضای متشنج در شام را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانستم جو را در سر شام تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They strained on the rope to pull the boat in.
[ترجمه گوگل]آنها روی طناب فشار آوردند تا قایق را به داخل بکشند
[ترجمه ترگمان]طناب ها را تیز کردند تا قایق را داخل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked rather strained and miserable.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً خسته و بدبخت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به قدری خسته و درمانده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The heavy box strained the rope to a breaking point.
[ترجمه گوگل]جعبه سنگین طناب را تا حد شکسته کشید
[ترجمه ترگمان]جعبه سنگین طناب را تا حد شکستن فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dispute has strained relations between the two countries .
[ترجمه گوگل]این اختلاف باعث تیرگی روابط دو کشور شده است
[ترجمه ترگمان]این اختلاف روابط بین دو کشور را تیره کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The conversation became strained and eventually petered out.
[ترجمه گوگل]گفتگو تیره شد و در نهایت به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]کمی بعد، گفت وگو به پایان رسید و در کنار آن، کنار آن، کمی دورتر از آن، به نظر رسید که کنار هم قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

انگلیسی به انگلیسی

• forced, artificial, not spontaneous; taut, stretched; passed through a strainer or sieve
if you are strained, you are worried and nervous.
if relations between people are strained, they are unfriendly and do not trust each other.
see also strain.

پیشنهاد کاربران

تیره شدن ( روابط ) دچار اختلال شدن
( روابط ) تیره
تنش دیده/کرنش
به تازگی دوره ای را به پایان رسانده اید که اتفاقی بسیار موفق یا بسیار دشوار رخ داده است. ولی اون احساس غم ناشی از شکست یا احساس شادی ناشی از موفقیت هنوز در زندگی شما حضور داره. از تجربه. اتفاق. پیشامد. صرف نظر از خوب یا بد بودن بیرون امدن
( درمورد عضلات و اندام های بدن ) رگ به رگ شده
کِش آمده
درهم تنیده
تنیده شده
تحت فشار قرار گرفته
فشار آمده
درمانده و مستاصل
خسته , زورکی ؛ پر تنش ( روابط )
– She was looking strained and had dark circles beneath her eyes
– He felt uncomfortable but managed to force a strained smile
– Their cheerfulness seemed rather strained and artificial
– Relations between them were strained
متشنج
( فضا و جو حاکم ) ساختگی و غیردوستانه
While she tried her best to participate, she found the atmosphere strained
Husbands and wives 1992🎥
گرفته ، زمخت harsh ( در مورد صدا )
غیر دوستانه
مشکل ساز. مشکل آفرین
متلاطم، بحرانی
( موقعیت، روابط، محیط ) متشنج، بد و سنگین، گرفته
آسیب دیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس