🔸 معادل فارسی:
با زحمت تلاش کردن برای رسیدن به چیزی / خود را به سختی انداختن برای هدفی
در زبان محاوره ای:
جون می کَنه براش، زور می زنه واسش، با فشار می خواد بهش برسه
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – توصیفی ) :
تلاش شدید و پرزحمت برای رسیدن به چیزی، معمولاً با فشار بدنی یا ذهنی
مثال: He strained for the top shelf but couldn’t reach.
زور زد که به قفسه ی بالا برسه ولی نتونست.
2. ( استعاری – احساسی ) :
تلاش ذهنی یا احساسی برای درک، بیان، یا رسیدن به چیزی دشوار یا دور
مثال: She strained for the right words to express her feelings.
زور می زد تا کلمات مناسب برای بیان احساساتش پیدا کنه.
3. ( انگیزشی – دراماتیک ) :
بیان لحظه ای از تلاش شدید، گاهی با حس شکست یا ناامیدی همراه
مثال: They strained for victory despite overwhelming odds.
با وجود شرایط سخت، با تمام توان برای پیروزی تلاش کردند.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
struggle for – reach for – fight for – push toward – labor for – strive for
با زحمت تلاش کردن برای رسیدن به چیزی / خود را به سختی انداختن برای هدفی
در زبان محاوره ای:
جون می کَنه براش، زور می زنه واسش، با فشار می خواد بهش برسه
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – توصیفی ) :
تلاش شدید و پرزحمت برای رسیدن به چیزی، معمولاً با فشار بدنی یا ذهنی
مثال: He strained for the top shelf but couldn’t reach.
زور زد که به قفسه ی بالا برسه ولی نتونست.
2. ( استعاری – احساسی ) :
تلاش ذهنی یا احساسی برای درک، بیان، یا رسیدن به چیزی دشوار یا دور
مثال: She strained for the right words to express her feelings.
زور می زد تا کلمات مناسب برای بیان احساساتش پیدا کنه.
3. ( انگیزشی – دراماتیک ) :
بیان لحظه ای از تلاش شدید، گاهی با حس شکست یا ناامیدی همراه
مثال: They strained for victory despite overwhelming odds.
با وجود شرایط سخت، با تمام توان برای پیروزی تلاش کردند.
________________________________________
🔸 مترادف ها: