straightforward

/ˈstreɪtˈfɔːrwərd//ˌstreɪtˈfɔːwəd/

معنی: راست، درست، مستقیم، بی پرده، رک، اسان، سر راست، سر راست
معانی دیگر: صدیق، راستگو، امین، درستکار، صادقانه، روراست، صریح، بی شیله پیله، ظاهر و باطن یکی، صاف و پوست کنده، واضح، روشن، قابل فهم، ساده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: honest, frank, and trustworthy.
مترادف: direct, frank, honest, trustworthy
متضاد: devious, evasive, indirect, serpentine, tricky
مشابه: bare, barefaced, candid, dependable, forthcoming, forthright, foursquare, genuine, guileless, open, outspoken, plain, plump, reliable, sincere, straight, truthful

- The interviewer was surprised at the politician's straightforward answers to her questions.
[ترجمه moein] مصاحبه گر از پاسخ های صریح سیاستمدار به سوالاتش شگفت زده شده بود.
|
[ترجمه گوگل] مصاحبه کننده از پاسخ های صریح این سیاستمدار به سوالاتش شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان] مصاحبه کننده از پاسخ صریح سیاست مدار به سوالات او متعجب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher was straightforward with the parents concerning their child's problem.
[ترجمه گوگل] معلم در مورد مشکل فرزندشان با والدین صریح بود
[ترجمه ترگمان] معلم با والدین در رابطه با مشکل کودک خود صریح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Known as a fair and straightforward individual, he became a trusted leader in the community.
[ترجمه گوگل] او که به عنوان فردی منصف و ساده شناخته می شد، به یک رهبر قابل اعتماد در جامعه تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] او که به عنوان فردی عادل و صریح شناخته می شد، به یک رهبر قابل اعتماد در جامعه تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: free from ambiguity; clear; direct.
مترادف: clear, plain, unambiguous
متضاد: complicated, difficult, involved, messy, mysterious, tortuous
مشابه: broad, direct, downright, evident, explicit, frank, limpid, manifest, obvious, plump, round, straight, trenchant, unequivocal, unmistakable

- We had no trouble following her straightforward directions.
[ترجمه گوگل] ما هیچ مشکلی در پیروی از دستورالعمل های مستقیم او نداشتیم
[ترجمه ترگمان] ما به هیچ وجه مشکل او را دنبال نمی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: moving, going, or directed in a straight course.
مترادف: direct, straight, straightaway
متضاد: circuitous, devious, tortuous
مشابه: linear, true

- She went on a straightforward path toward her objective.
[ترجمه گوگل] او در یک مسیر مستقیم به سمت هدف خود رفت
[ترجمه ترگمان] او راه مستقیمی را به سوی هدف خود پیش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: straightforwardly (adv.), straightforwards (adv.), straightforwardness (n.)
• : تعریف: in a straightforward manner or course; straight ahead.
مترادف: direct
متضاد: circuitously
مشابه: straightly

- The receiver caught the ball in the clear and ran straightforward toward the goal.
[ترجمه گوگل] دریافت کننده توپ را در فضای خالی گرفت و مستقیم به سمت دروازه دوید
[ترجمه ترگمان] گوشی توپ را به روشنی گرفت و به سمت دروازه حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a straightforward account of what happened
شرح صادقانه ی ماوقع

2. a straightforward answer
پاسخ صریح

3. a straightforward course
مسیر سرراست

4. a straightforward explanation
یک توضیح قابل درک

5. a straightforward shopkeeper
دکاندار درستکار

6. Disposable nappies are fairly straightforward to put on.
[ترجمه گوگل]پوشک های یکبار مصرف برای پوشیدن نسبتاً ساده هستند
[ترجمه ترگمان]پوشک یکبار مصرف بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's quite straightforward to get here.
[ترجمه nm] این کاملا سراراست است برای این جا امدن
|
[ترجمه گوگل]رسیدن به اینجا کاملاً ساده است
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به اینجا کاملا روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Installing the program is relatively straightforward.
[ترجمه گوگل]نصب برنامه نسبتاً ساده است
[ترجمه ترگمان]نصب برنامه نسبتا ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm a blunt straightforward man; I hate sham.
[ترجمه گوگل]من یک مرد رک و راست هستم من از ساختگی متنفرم
[ترجمه ترگمان]من یک مرد صریح و صریح هستم، از ریاکاری نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think you'll find it all quite straightforward.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما همه چیز را کاملاً ساده خواهید یافت
[ترجمه ترگمان]به نظر من همه چیز کاملا سرراست خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is very blunt, very straightforward and very honest.
[ترجمه گوگل]او بسیار صریح، بسیار صریح و بسیار صادق است
[ترجمه ترگمان]او بسیار رک و صریح و بسیار صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We recognized that the task was not straightforward.
[ترجمه گوگل]ما متوجه شدیم که کار ساده نیست
[ترجمه ترگمان]ما می دانستیم که این کار ساده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is no straightforward equivalence between economic progress and social well-being.
[ترجمه گوگل]هیچ معادل مستقیمی بین پیشرفت اقتصادی و رفاه اجتماعی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ موازنه مستقیمی بین پیشرفت اقتصادی و رفاه اجتماعی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The money is collected in a straightforward way with little margin for error.
[ترجمه گوگل]پول به روشی ساده و با حاشیه کمی برای خطا جمع آوری می شود
[ترجمه ترگمان]پول به روش ساده با حاشیه کوچک برای خطا جمع آوری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This area of law is far from straightforward .
[ترجمه گوگل]این حوزه از قانون بسیار ساده نیست
[ترجمه ترگمان]این حوزه از قانون بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That's a very straightforward answer.
[ترجمه گوگل]این یک پاسخ بسیار سرراست است
[ترجمه ترگمان]این جواب خیلی صریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This is a straightforward case[sentence dictionary], as these things go.
[ترجمه گوگل]این یک مورد [فرهنگ جمله] ساده است، همانطور که این چیزها پیش می روند
[ترجمه ترگمان]این یک مورد صریح [ فرهنگ لغت [ جمله ] است، همانطور که این چیزها پیش می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راست (صفت)
aboveboard, right, upright, truthful, straight, true, sheer, direct, downright, candid, straightforward, erect

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

مستقیم (صفت)
straight, through, direct, head-on, attributive, straightforward, undeviating, upstanding, face-to-face, first-hand, point-blank, straight-line

بی پرده (صفت)
straight, frank, candid, straightforward, pert, blunt, free-spoken, straight-out

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

اسان (صفت)
light, easy, light-handed, straightforward, potty, degage, facile, easygoing, duck soup

سر راست (صفت)
straight, plain, straightway, straightforward, outspoken, upstanding

سر راست (قید)
directly, straightforward

تخصصی

[ریاضیات] آسان، ساده

انگلیسی به انگلیسی

• frank, candid; sincere; honest; simple, uncomplicated; travelling in a straight course
something that is straightforward is easy to do or understand.
if your behaviour is straightforward, you are honest and frank.

پیشنهاد کاربران

مثل آب خوردن
بی واسطه
شسته رفته
1 -
Easy to understand or simple
صفت/ آسان برای درک یا ساده، معلومه، مشخصه
Just follow the signs to Bradford - it's very straightforward
The doctor explained the operation in straightforward English
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
( of a person ) Honest and not likely to hide their opinions
( یک شخص ) صادق و احتمالاً نظرات خود را پنهان نمی کند، رو راست
Roz is straightforward and lets you know what she's thinking
Putin is not just a straightforward aggressor as many in the West believe. His actions are calculated and are part of a broader strategy, " the psychologist said according to polish RadioZet

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/straightforward
بدیهی، بدون ابهام
ساده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : straightforwardness
✅️ صفت ( adjective ) : straightforward
✅️ قید ( adverb ) : straightforwardly
راه دست
تابلو
آسان و قابل درک
راحت و آسان هست مثلاً نصب این برنامه در گوشیتون راحت و آسان هست.
سرراست. برای آدرس هم مورد استفاده قرار میگیره
سرراست
قابل فهم
مستقیم و سرراست

معمولا دو تا معنی داره:
۱ - قابل فهم، ساده
۲ - روراست، رک و راست
صفت تفضیلی آن میشه:
more straightforward
و
صفت عالی آن میشه:
The most straightforward

روراست
بی پرده
رک وراست
به معنی صریح و straight forward person هم به معنی فردصریح یا فرد درست
outspoken

صریح
واضح
بی درد سر
رو راست
رک
سر راست
بی شائبه، بدیهی
کسی که راحت میشه اونو فهمید ( دارای شخصیت غیرپیچیده ) - متضاد complicated
honest& easy to understand&easy to spend time with' straightforward people say what they think but not in a rude way they
dont keep secrets
or gossip about people
روراست و صادق
آسان
یک طرفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس