straggly

/ˈstræɡli//ˈstræɡli/

معنی: اواره، دور افتاده، پرت، پراکنده
معانی دیگر: ژولیده، نامنظم، بصورت نامرتب پراکنده، متواری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stragglier, straggliest
• : تعریف: spread out in an irregular way; straggling.

جمله های نمونه

1. He has a long, straggly grey beard.
[ترجمه گوگل]او ریش بلند و خاکستری دارد
[ترجمه ترگمان]ریش خاکستری بلندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These straggly stems should be pruned off the bush.
[ترجمه گوگل]این ساقه های نازک باید از بوته هرس شوند
[ترجمه ترگمان]این ساقه های تکه پاره باید pruned بوته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These straggly stems should be pruned off.
[ترجمه گوگل]این ساقه های نازک باید هرس شوند
[ترجمه ترگمان]این ساقه های تکه پاره باید هرس شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her long fair hair was knotted and straggly.
[ترجمه گوگل]موهای روشن و بلندش گره خورده و ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش گره خورده و درهم گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Down behind him in the straggly little valley, I notice that a few allotments do remain, after all.
[ترجمه گوگل]در پشت سر او در دره‌ی کوچولو، متوجه می‌شوم که پس از همه، چند بخش باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]از پشت سر او در دره کوچک تکه پاره پشت سرش، متوجه شدم که چند قطعه زمین باقی مانده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His wizened face sprouted the long straggly wisps of a white mandarin mustache and beard.
[ترجمه گوگل]صورت ژولیده اش سبیل و ریش سفید ماندارینی را جوانه زد
[ترجمه ترگمان]صورت خشکیده و خشکیده او آخرین ذرات نامشخص سبیل و ریش قهوه ای رنگی را در بر گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At the higher temperatures the plant becomes straggly. Water condition: Soft with slight acidity.
[ترجمه گوگل]در دماهای بالاتر، گیاه خشک می شود وضعیت آب: نرم با اسیدیته خفیف
[ترجمه ترگمان]در دماهای بالاتر، گیاه تکه پاره می شود وضعیت آب: نرم با اسیدیته اندک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The name was spray-painted in thin, straggly red letters on the outside of one of the concrete pill-boxes.
[ترجمه گوگل]این نام با حروف نازک و قرمز رنگ در قسمت بیرونی یکی از جعبه های قرص بتنی رنگ آمیزی شده بود
[ترجمه ترگمان]این نام به رنگ پاشیده شده در حروف قرمز و تکه پاره شده در بیرون یکی از جعبه های قرص بتن پاشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There were a few leaves left on the straggly garden bushes, hanging all crumpled and lifeless.
[ترجمه گوگل]چند برگ روی بوته‌های باغچه مانده بود که همه مچاله شده و بی‌جان آویزان بودند
[ترجمه ترگمان]فقط چند برگ باقی مانده بود که روی بوته های انبوه باغ پراکنده مانده بودند و همه جا به هم ریخته و بی جان شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The straggly hair was trimmed and washed.
[ترجمه گوگل]موهای نازک کوتاه شده و شسته شد
[ترجمه ترگمان]موهای درهم گره خورده و شسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Long straggly hair, stained teeth, a predilection for exposing an ageing chest and, ugh, those creepy tinted glasses.
[ترجمه گوگل]موهای بلند، دندان‌های لکه‌دار، تمایل به افشای قفسه سینه پیر و، اوه، آن عینک‌های رنگی وحشتناک
[ترجمه ترگمان]موهای ژولیده، دندان های خون آلود، predilection برای آشکار کردن سینه پیر و اه، آن عینک دودی رنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had short, bandy legs, long straggly ginger hair and bloodshot, baggy eyes that gave him the doleful look of a basset hound.
[ترجمه گوگل]او پاهای کوتاه و باندی داشت، موهای بلند زنجبیلی و چشم‌های خون آلود و پف کرده‌ای داشت که به او قیافه‌ی کسالت‌بار یک سگ شکاری می‌داد
[ترجمه ترگمان]قد کوتاهی داشت، ساق کوتاه، موهای خرمایی درهم گره خورده و چشم های گشاد شده و چشم های گشاد شده و چشم های گشاد شده یک سگ شکاری را به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The yard held a few straggly bushes.
[ترجمه گوگل]در حیاط چند بوته ی نازک نگه داشت
[ترجمه ترگمان]حیاط، چند بوته انبوه را به دست گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The voices were coming from a copse of straggly trees.
[ترجمه گوگل]صداها از انبوهی از درختان تنومند می آمد
[ترجمه ترگمان]این صداها از بیشه ای انبوه درختان انبوه به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اواره (صفت)
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugacious, straggly

دور افتاده (صفت)
away, recluse, outlying, faraway, outland, straggly, far-off, unfrequented

پرت (صفت)
deviated, wide, solitary, desultory, outlying, straggly, out-of-the-way, departed from the subject, flung, digressed

پراکنده (صفت)
straggly, outspread, diffused, sporadic, far-flung

انگلیسی به انگلیسی

• growing or spreading out in an untidy or irregular fashion
something that is straggly grows or spreads out in different directions, in an untidy way.

پیشنهاد کاربران

بپرس