straddle

/ˈstrædl̩//ˈstrædl̩/

معنی: گشاد بازی، گشاد نشینی، سوار شدن، گشاد نشستن، گشاد گشاد راه رفتن، گشاد ایستادن، میان دو پا قراردادن
معانی دیگر: با پاهای باز ایستادن، (مثل هنگام اسب سواری یا دوچرخه سواری) هرپا را دریک سو قرار دادن، با پاهای گشوده نشستن، گشادگشاد راه رفتن (یا ایستادن یا نشستن)، (پاها را) از هم گشودن، باز کردن، بالنگ باز خوابیدن یا نشستن، دو دوزه بازی کردن، هر دوطرف قضیه را گرفتن، بی طرف ماندن، سوگیری نکردن، گشاد ایستی، گشاد گام برداری، فراخ نشینی، ران گشایی، بی طرفی، یک چکش به نعل و یک چکش به میخ زنی، (تیراندازی توپخانه) رگبار به وسط و طرفین هدف

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: straddles, straddling, straddled
(1) تعریف: to stay or move with the legs wide apart.

(2) تعریف: to be wide apart, as the legs.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to have one leg on each side of (a horse, fence, line, or the like); be astride.

(2) تعریف: to take or appear to take a position on each side of (an issue).

(3) تعریف: to encompass or bracket.
اسم ( noun )
مشتقات: straddlingly (adv.), straddler (n.)
(1) تعریف: the act or position or an instance of straddling.

(2) تعریف: a pair of options, one to buy and one to sell a specified quantity of stock, or a commodity or financial future, at a specified price for a specified period of time.

(3) تعریف: a position of the body in which the legs are placed widely apart.

جمله های نمونه

1. to straddle a fence
پاها را در طرفین نرده قرار دادن

2. to straddle a horse
بر اسب نشستن

3. to straddle a motorcycle
سوار موتور سیکلت شدن

4. to straddle a political issue
در یک موضوع سیاسی جهت گیری نکردن

5. The mountains straddle the French-Swiss border.
[ترجمه گوگل]کوه ها در مرز فرانسه و سوئیس قرار دارند
[ترجمه ترگمان]این کوه ها در مرز فرانسه و سوئیس زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has to straddle a little bit on the question of premeditation.
[ترجمه گوگل]او باید کمی روی مسئله پیش‌اندیشی گام بردارد
[ترجمه ترگمان]اون باید یه کم به این مساله فکر کنه که قصد قبلی رو داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When you straddle a thing it takes a long time to explain it.
[ترجمه گوگل]وقتی چیزی را درهم می‌کشید، توضیح آن زمان زیادی طول می‌کشد
[ترجمه ترگمان]وقتی به آن احتیاج داری خیلی طول می کشد تا آن را توضیح بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Neighborhood distinctions are arbitrary and often straddle zip codes.
[ترجمه گوگل]تمایزات محله دلبخواه هستند و اغلب کدهای پستی را در بر می گیرند
[ترجمه ترگمان]پسوندهای Neighborhood اختیاری هستند و اغلب کد پستی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't straddle on every issue.
[ترجمه گوگل]روی هر موضوعی سرگردان نباشید
[ترجمه ترگمان]به هر مساله ای اصرار نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Straddle is reflected in the daily fight Straddle thinking in the day.
[ترجمه گوگل]استرادل در دعوای روزانه منعکس می شود که استرادل در روز فکر می کند
[ترجمه ترگمان]straddle در مبارزه روزانه با تفکر straddle منعکس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The indicators so that each stock Straddle the balance of power is no doubt a glance.
[ترجمه گوگل]شاخص هایی که هر سهمی تعادل قدرت را به هم می زند بدون شک یک نگاه است
[ترجمه ترگمان]نشانه ها حاکی از آن است که هر سهام دارای تعادل قدرت بدون شک یک نگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Oh, come on. Don't straddle the fence.
[ترجمه گوگل]اوه، بیا از حصار رد نشوید
[ترجمه ترگمان]اوه، بی خیال حصار رو نکش ین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Average system gradually bonding, for the time being Straddle possible to balance the main pattern.
[ترجمه گوگل]سیستم متوسط ​​به تدریج به هم متصل می شود، در حال حاضر استرادل ممکن است الگوی اصلی را متعادل کند
[ترجمه ترگمان]میانگین سیستم به تدریج ارتباط برقرار می کند، زیرا زمان ممکن است تا الگوی اصلی را متعادل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of course, differences Straddle the market will always be the main tone.
[ترجمه گوگل]البته، تفاوت‌ها در بازار همیشه لحن اصلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]البته، تفاوت هایی که در بازار وجود دارد همیشه لحن اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Straddle - type single - track beam of Press Steel Concrete ( PC ) possess the action of bearing, orienting and stabilizing.
[ترجمه گوگل]تیر تک مسیری نوع استرادل از بتن فولادی پرس ( PC ) دارای عملکرد باربر، جهت دهی و تثبیت کننده است
[ترجمه ترگمان]پرتوی از نوع تک شیار بتن Press (PC)دارای عمل حمل، هدایت و تثبیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گشاد بازی (اسم)
risk, straddle

گشاد نشینی (اسم)
straddle

سوار شدن (فعل)
back, mount, ride, board, straddle, canter

گشاد نشستن (فعل)
straddle, sprawl, scrawl

گشاد گشاد راه رفتن (فعل)
stride, straddle

گشاد ایستادن (فعل)
straddle

میان دو پا قرار دادن (فعل)
straddle

انگلیسی به انگلیسی

• sit or stand with the legs spread wide; sit or stand with one leg on either side of; support or appear to support both sides of an issue; ascertain the range by firing behind and in front of a target
if you straddle something, you sit or stand with one leg on each side of it.
if something straddles a place, it crosses it or links different parts of it together.

پیشنهاد کاربران

### Root Word: **Stride”
**Meaning:** To sit or stand with one leg on either side of something; to be undecided or neutral.
**فارسی:** پاهای خود را در دو طرف چیزی قرار دادن؛ بی طرف بودن یا مردد بودن.
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
### **Collocations**
1. **Straddle the fence**
- **Example:** He always straddles the fence when it comes to making important decisions.
- **Translation:** او همیشه در تصمیم گیری های مهم مردد است.
- **Emoji:** 🚶‍♂️🤔
2. **Straddle a horse**
- **Example:** The cowboy skillfully straddled the horse and rode into the sunset.
- **Translation:** کابوی با مهارت اسب را سوار شد و به سوی غروب تاخت.
- **Emoji:** 🐴🌅
3. **Straddle the line**
- **Example:** The politician tried to straddle the line between two opposing parties.
- **Translation:** سیاستمدار سعی کرد بین دو حزب مخالف بی طرف بماند.
- **Emoji:** 🎭🤝
4. **Straddle the issue**
- **Example:** The CEO refused to take a side and continued to straddle the issue.
- **Translation:** مدیرعامل از گرفتن طرف خودداری کرد و به مردد بودن در این موضوع ادامه داد.
- **Emoji:** 🏢🤷‍♂️
5. **Straddle a boundary**
- **Example:** The new policy straddles the boundary between innovation and tradition.
- **Translation:** سیاست جدید مرز بین نوآوری و سنت را در بر می گیرد.
- **Emoji:** 🚧🔄
- - -
### **Derivatives**
1. **Straddler**
- **Example:** She is known as a straddler because she never commits to one opinion.
- **Translation:** او به عنوان یک فرد مردد شناخته می شود زیرا هرگز به یک نظر متعهد نمی شود.
- **Emoji:** 🚶‍♀️🤷‍♀️
2. **Straddling**
- **Example:** The bridge is straddling the river, connecting the two cities.
- **Translation:** پل روی رودخانه قرار گرفته و دو شهر را به هم متصل می کند.
- **Emoji:** 🌉🌊
3. **Straddled**
- **Example:** The old tree straddled the path, creating a natural arch.
- **Translation:** درخت قدیمی روی مسیر قرار گرفته و یک طاق طبیعی ایجاد کرده بود.
- **Emoji:** 🌳🛤️
- - -
### **Example Sentences ( Easy to Hard ) **
1. **Easy:** The child tried to straddle the small stream.
- **Translation:** کودک سعی کرد از روی جوی کوچک بپرد.
- **Emoji:** 🧒🌊
2. **Medium:** The athlete straddled the hurdle with ease during the race.
- **Translation:** ورزشکار به راحتی از روی مانع پرید.
- **Emoji:** 🏃‍♂️🏅
3. **Hard:** The company’s new strategy straddles the fine line between risk and reward.
- **Translation:** استراتژی جدید شرکت مرز باریک بین ریسک و پاداش را در بر می گیرد.
- **Emoji:** �💼
4. **Advanced:** The diplomat’s speech straddled multiple cultural perspectives, appealing to a global audience.
- **Translation:** سخنرانی دیپلمات چندین دیدگاه فرهنگی را در بر گرفت و برای مخاطبان جهانی جذاب بود.
- **Emoji:** 🗣️🌍
5. **Expert:** The artist’s work straddles the boundary between abstract and realism, creating a unique style.
- **Translation:** کار هنرمند مرز بین انتزاع و واقع گرایی را در بر می گیرد و سبکی منحصر به فرد ایجاد می کند.
- **Emoji:** 🎨🖼️
Chatgpt

۱. با پاهای باز ایستادن یا نشستن ۲. در میان دو پا قرار دادن. پاها را دو طرف ( چیزی ) گذاشتن
مثال:
Before I die, I want to straddle the International Date Line.
قبل از اینکه بمیرم می خواهم خط بین المللی تاریخ را در میان دو پای خودم قرار بدهم.
یه چیزی نصفش بیوفته یک طرق نصف دیگه اش یه طرف دیگه
سبک سنگین کردن_هردوطرف قضیه رادرنظرداشتن
دو طرف . . . قرار گرفتن، شامل . . . شدن
بی طرف
دربر داشتن، در خود جای دادن

احاطه کردن، فراگرفتن، در برگرفتن، پوشاندن، در برداشتن، شکل دادن، تشکیل دادن
sit or stand with one leg on either side of
place ( one's legs ) wide apart
stand, walk, or sit with one's legs wide apart
( پل و غیره ) روی جایی قرار گرفتن
*straddle the line
در حدواسط دو چیز قرار گرفتن
تقسیم شدن ( میان چند طرف )
( اصطلاح ) :
1 - حامی هر دو جنبه ی موضوعی بودن.
2 - به یک تصمیم متعهد نبودن یا در صورت معرفی چند گزینه طرف یکی را گرفتن.
3 - مردد بودن، متعهد نبودن.
https://idioms. thefreedictionary. com/straddle
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس