storyteller

/ˈstɔːriˌtelər//ˈstɔːrɪtelə/

معنی: قصه گو، نقال، راوی، داستان سرا
معانی دیگر: داستان گو، قصه گو، دستان سرای، ناقل، نقال، راوی، افسانه گو، حکایت نویس، افسانه نویس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: storytelling (n.)
(1) تعریف: one who tells or writes stories.

(2) تعریف: (informal) one who tells harmless lies; fibber.

جمله های نمونه

1. They all listened to the storyteller with thirsty ears.
[ترجمه گوگل]همه با گوش تشنه به سخنان قصه گو گوش دادند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها با گوش های تشنه به سخنان گوینده گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a truly marvellous storyteller.
[ترجمه گوگل]او یک داستان نویس واقعاً شگفت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]او یک داستان واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was our greatest storyteller, without question.
[ترجمه گوگل]او بدون شک بزرگترین داستان نویس ما بود
[ترجمه ترگمان]او بزرگ ترین قصه ما بود، بدون سوال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The children listened enthralled as the storyteller unfolded her tale.
[ترجمه گوگل]وقتی قصه گو داستانش را باز می کرد، بچه ها با شوق گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با شیفتگی به داستان داستان خود گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I think that the art of a storyteller is to take the story and improvise on it.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم هنر یک داستان‌نویس این است که داستان را بگیرد و بداهه‌پردازی کند
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که هنر یک گوینده داستان این است که داستان را به نمایش بگذارد و آن را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is little doubt that Carey the storyteller, Kelly the narrator and the tale being told are uniquely well matched.
[ترجمه گوگل]شکی وجود ندارد که کری داستان‌نویس، کلی راوی و داستانی که گفته می‌شود به‌طور منحصربه‌فردی با هم تطابق دارند
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که کری کل نقال، راوی و داستان گفته شده به طور منحصر به فرد با هم تطبیق دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the old oral tradition, the storyteller was an important link with the past.
[ترجمه گوگل]در سنت شفاهی قدیم، داستان نویس پیوند مهمی با گذشته بود
[ترجمه ترگمان]در سنت شفاهی قدیم، داستان گوی، ارتباط مهمی با گذشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the storyteller has been using all his art to lead us up the garden path.
[ترجمه گوگل]اما داستان‌نویس از تمام هنر خود استفاده کرده تا ما را به سمت باغ هدایت کند
[ترجمه ترگمان]اما نقال از تمام هنر خود برای هدایت ما به مسیر باغ استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I do consider myself a storyteller. . . and yet I am concerned that education is faring so badly.
[ترجمه گوگل]من خودم را یک داستان نویس می دانم و با این حال من نگران این هستم که آموزش و پرورش اینقدر بد پیش می رود
[ترجمه ترگمان]من خودم را یک داستان گو معرفی می کنم، و با این حال نگران این هستم که آموزش اینقدر بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Quite deliberately the storyteller has not reported what the runner told the people of the town.
[ترجمه گوگل]داستان گو کاملاً عمداً آنچه را که دونده به مردم شهر گفته است گزارش نکرده است
[ترجمه ترگمان]کاملا عمدی، نقال درباره آنچه که دونده به مردم شهر گفته بود، گزارش نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The storyteller knows what he is talking about.
[ترجمه گوگل]داستان نویس می داند که در مورد چه چیزی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]گوینده داستان می داند که او درباره چه چیزی صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With Abraham's and Sarah's laughter the storyteller is indulging in another play on words.
[ترجمه گوگل]با خنده های آبراهام و سارا، داستان نویس مشغول بازی دیگری با کلمات است
[ترجمه ترگمان]با خنده ابراهیم و سارا گوینده داستان گوی دیگری بر روی کلمات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yoshimoto, however, is a legitimate storyteller, and avoids the overwrought sentiment that forces a reader to cry unwilling tears.
[ترجمه گوگل]یوشیموتو، با این حال، یک داستان سرای مشروع است، و از احساسات بیش از حدی که خواننده را وادار به گریه کردن اشک های ناخواسته می کند، اجتناب می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، Yoshimoto یک نقال قانونی است و از احساسات شدید که خواننده را وادار به گریه کردن می کند، اجتناب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is a storyteller who can engage the children's imagination.
[ترجمه گوگل]او یک قصه گو است که می تواند تخیل کودکان را درگیر کند
[ترجمه ترگمان]او a است که می تواند تخیل کودکان را به کار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قصه گو (اسم)
gagman, storyteller

نقال (اسم)
minstrel, scop, storyteller, rhapsodist

راوی (اسم)
narrator, storyteller

داستان سرا (اسم)
storyteller, raconteur

انگلیسی به انگلیسی

• one who tells stories or anecdotes; one who tells lies, liar (informal)
a storyteller is a person who tells or writes stories, usually as a job.

پیشنهاد کاربران

storyteller ( n ) ( stɔriˌtɛlər ) =a person who tells or writes stories
storyteller
قصه گو

بپرس