• (1)تعریف: a person who owns or operates a retail shop or small store.
• (2)تعریف: a person in charge of a storage area and its supplies, esp. in the military.
جمله های نمونه
1. The storekeeper exposed his wares.
[ترجمه گوگل]انباردار اجناسش را فاش کرد [ترجمه ترگمان]The کالای خود را به معرض نمایش می گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. After the explosion of the storehouse the storekeeper was dazed.
[ترجمه گوگل]پس از انفجار انبار، انباردار گیج شده بود [ترجمه ترگمان]بعد از انفجار انبار، خدمتکار گیج شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A storekeeper was assaulted in an alley by eight youths.
[ترجمه گوگل]یک انباردار در یک کوچه توسط هشت جوان مورد تعرض قرار گرفت [ترجمه ترگمان]هشت جوان در کوچه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The storekeeper was robbed at gunpoint.
[ترجمه گوگل]انباردار با تهدید اسلحه مورد سرقت قرار گرفت [ترجمه ترگمان]انبار اسلحه با اسلحه دزدیده شده بو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The storekeeper hired ten girls for the Christmas rush.
[ترجمه گوگل]انباردار ده دختر را برای عجله کریسمس استخدام کرد [ترجمه ترگمان]The ۱۰ تا دختر رو برای حمله کریسمس استخدام کردن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As a young man he was a storekeeper and a postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و پستچی بود [ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، تاجر و رئیس پست بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. As a young man he was a storekeeper and later a postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و بعداً مدیر پست بود [ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، یک انبار و بعد رئیس پست بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. As a result the storekeeper, would have to add a little more salt.
[ترجمه گوگل]در نتیجه انباردار باید کمی نمک بیشتری اضافه کند [ترجمه ترگمان]در نتیجه the باید کمی نمک به آن اضافه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. As a young man, he was a storekeeper and postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و پستچی بود [ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، رئیس انبار و رئیس پست بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The specially processed broom is safekeeping by the storekeeper in bank.
[ترجمه گوگل]جارو مخصوص فرآوری شده توسط انباردار در بانک نگهداری می شود [ترجمه ترگمان]جاروب به خصوص فرآوری شده توسط the در بانک نگهداری می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A gang of delinquents harried the storekeeper.
[ترجمه گوگل]گروهی متخلف انباردار را به دام انداختند [ترجمه ترگمان]یه گروه از delinquents اون انبار رو اذیت کردن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The storekeeper warranted the goods as of the first quality.
[ترجمه گوگل]انباردار کالا را با کیفیت اول گارانتی کرد [ترجمه ترگمان]The کالا را از کیفیت اول تضمین کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Storekeeper: Really? How much did I give you?
[ترجمه فریبا] انبار دار واقعا؟ چقدر بهت دادم؟
|
[ترجمه گوگل]انباردار: واقعا؟ چقدر بهت دادم [ترجمه ترگمان]واقعا؟ چقدر بهت دادم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The storekeeper signed a complaint accusing them of shoplifting.
[ترجمه گوگل]مغازه دار شکایتی را امضا کرد که آنها را به دزدی از مغازه متهم کرد [ترجمه ترگمان]The شکایتی را به امضا رساندند که آن ها را به دزدی از مغازه ها متهم کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The storekeeper decided to knock down his remaining winter stock.
[ترجمه گوگل]انباردار تصمیم گرفت باقیمانده موجودی زمستانی خود را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]The تصمیم گرفتند که سهام remaining را در بیاورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دکان دار (اسم)
tradesman, trafficker, shopkeeper, storekeeper
انبار دار (اسم)
storekeeper, stock clerk
تخصصی
[ریاضیات] انباردار
انگلیسی به انگلیسی
• one who owns or operates a store, shopkeeper a storekeeper is a shopkeeper; used in american english.
پیشنهاد کاربران
The storekeeper changed my dollar bill for four quarters