storage

/ˈstɔːrədʒ//ˈstɔːrɪdʒ/

معنی: انباره، مخزن، ضبط، انبار کالا، ذخیره سازی، انبارش
معانی دیگر: اندوزش، انبار داری، انباشته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of storing or state of being stored.

(2) تعریف: the capacity or a place for storing goods.

(3) تعریف: an amount charged for storing goods.

(4) تعریف: in computers, the capacity for storing data; memory.
مشابه: memory

جمله های نمونه

1. caged storage
انبار محصور،محوطه ی نرده دار برای انبار کردن

2. dynamic storage
حافظه ی پویا

3. on-line storage
حافظه ی وصل - خط

4. apples are kept in cold storage
سیب را در سردخانه نگه می دارند.

5. The retention of data in a storage device.
[ترجمه گوگل]نگهداری داده ها در یک دستگاه ذخیره سازی
[ترجمه ترگمان]نگهداری داده ها در یک دستگاه ذخیره سازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's a lot of storage space in the loft.
[ترجمه گوگل]فضای ذخیره سازی زیادی در انبار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه عالمه انبار تو انبار هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was spirited away to a harbour storage.
[ترجمه گوگل]او را به انباری در بندر منتقل کردند
[ترجمه ترگمان]او به یک انبار بندرگاه رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is very little storage space in the department.
[ترجمه Morteza azhideh] فضای ذخیره خیلی کمی در اداره وجود داره
|
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] فضای ذخیراژ بسیار کمی در واپارتمان هست.
|
[ترجمه گوگل]فضای ذخیره سازی بسیار کمی در بخش وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یه انبار خیلی کم تو اداره هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most of the money was in storage in bank vaults.
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] بیشتر پول ها در صندوق های بانک ذخیراژ می شد.
|
[ترجمه گوگل]بیشتر پول ها در صندوق های بانکی نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان]بیشتر پول در صندوق امانات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They moved to a house with lots of storage space.
[ترجمه گوگل]آنها به خانه ای با فضای ذخیره سازی زیادی نقل مکان کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با فضای خالی زیادی به خانه ای نقل مکان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The strawberries are put into cold storage for several months.
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] توتفرنگی ها برای چند ماه در ذخیراژ سرد قرار می گیرند.
|
[ترجمه گوگل]توت فرنگی ها به مدت چند ماه در سردخانه قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]توت فرنگی برای چند ماه به انبار داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fight against a chemical storage site has transformed a normally sedate village into a battleground.
[ترجمه گوگل]مبارزه با یک محل ذخیره مواد شیمیایی، یک روستای معمولی آرام را به میدان جنگ تبدیل کرده است
[ترجمه ترگمان]مبارزه علیه یک محل ذخیره سازی مواد شیمیایی، یک دهکده معمولی را به یک میدان نبرد تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This portable seat folds flat for easy storage.
[ترجمه گوگل]این صندلی قابل حمل برای نگهداری آسان به صورت صاف تا می شود
[ترجمه ترگمان]این روکش صندلی قابل حمل برای نگهداری آسان صاف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The empty building can be utilized for city storage.
[ترجمه گوگل]از ساختمان خالی می توان برای انبار شهر استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ساختمان خالی را می توان برای ذخیره سازی شهر بکار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have partitioned off a closet from the storage area.
[ترجمه گوگل]آنها یک کمد را از محل ذخیره سازی جدا کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمد را از محل انبار جدا کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We need more storage now.
[ترجمه گوگل]اکنون به فضای ذخیره سازی بیشتری نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما الان به انبار بیشتری نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباره (اسم)
battery, capacitor, storage, storage battery

مخزن (اسم)
store, reservoir, storeroom, storehouse, repository, pool, cache, warehouse, depot, tank, storage, repertory, fount, magazine, watering place, depository, fountain, stank, wareroom

ضبط (اسم)
record, requisition, file, storage, confiscation, sequestration, recording, managing

انبار کالا (اسم)
storeroom, storehouse, warehouse, storage, entrepot, stockroom, wareroom

ذخیره سازی (اسم)
storage

انبارش (اسم)
storage

تخصصی

[عمران و معماری] ذخیره - انبار - انبارش - مخزن - خزانه
[کامپیوتر] ذمخیره سازی، انبارش، انباره .
[برق و الکترونیک] ذخیره
[صنایع غذایی] ذخیره سازی، انبار کالا، مخزن
[مهندسی گاز] ذخیره سازی، انبارکالا
[صنعت] ذخیره سازی، انبار کردن، انبارش
[نساجی] ذخیره کردن - مخزن
[آب و خاک] ذخیره،ظرفیت، آب انباشت

انگلیسی به انگلیسی

• act of storing, act of setting aside goods and materials for future use; space in which items can be stored; price charged for storing goods; memory (computers)
storage is the keeping of something in a special place until it is needed.
storage is also the process of storing data in a computer.

پیشنهاد کاربران

Short - term storage: حافظه کوتاه مدت
Long - term storage: حافظه بلند مدت
⚫ ذخیراژ
⭕ ذخیراژ
ذخیراژ
☑️ ذخیراژ
ذخیراژ
( Zaxirāzh )
�ذخیره� ( store ) و �‍اژ� ( وامپسوند از فرانسوی همریشه با age )
انباری ( ساختمانی )
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
ذخیره غیرمتمرکز
ذخیره سازی غیرمتمرکز به مفهوم ذخیره فایل ها به صورت آنلاین از طریق تقسیم آنها به تکه های رمزگذاری شده و تفویض آنها به چندین گره در یک شبکه توزیع شده اشاره دارد.
I suggest we not to do any thing it would be nice if you could send the way to have it fixed with no help from others
انبار شدن
انبارش
انبار
در مهندسی صنایع انبار کالا مد نظر است
نگهداری در انبار
فضای ذخیره سازی
( در کامپیوتر )
انباری
ذخیره داده های بدون پوشه
storage ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ذخیره‏سازی
تعریف: فرایند انباشتن داده‏ها و اطلاعات در حافظه
مخزن ذخیره
حافظه داخلی
نگهداری
Stole my phone storage ذخیره ى گوشیم را پرکرده
ذخیره سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس