stoppage

/ˈstɑːpɪdʒ//ˈstɒpɪdʒ/

معنی: جلو گیری، بازداشت، ایست، سد
معانی دیگر: (لوله و غیره) گیر، گرفتگی، بندش، بندآمدگی، ایستش، توقف، وقفه، تعطیل، قطع، منع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of stopping or state of being stopped.
متضاد: continuation, start
مشابه: cessation, halt, obstruction

جمله های نمونه

1. 400 workers were involved in the stoppage.
[ترجمه گوگل]400 کارگر در این توقف شرکت داشتند
[ترجمه ترگمان]۴۰۰ کارگر در این توقف مشارکت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Play resumed quickly after the stoppage.
[ترجمه گوگل]بازی به سرعت پس از توقف از سر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]بازی بعد از توقف بازی به سرعت ازسر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The stoppage was called to protest against wage cuts.
[ترجمه گوگل]این توقف در اعتراض به کاهش دستمزدها اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این توقف برای اعتراض به کاهش دست مزد فراخوانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We had five minutes of stoppage time at the end of the first half.
[ترجمه گوگل]در پایان نیمه اول پنج دقیقه وقت تلف شده داشتیم
[ترجمه ترگمان]پنج دقیقه وقفه در پایان نیمه اول وقت داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The stoppage means some students will have to wait longer to learn whether they've secured a college place.
[ترجمه گوگل]توقف به این معنی است که برخی از دانش‌آموزان باید مدت بیشتری منتظر بمانند تا بدانند آیا محل دانشگاهی را تضمین کرده‌اند یا خیر
[ترجمه ترگمان]این توقف به این معنی است که برخی از دانش آموزان باید بیشتر صبر کنند تا بفهمند آیا یک جایگاه دانشگاهی گرفته اند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With one exception, the right of stoppage in transit is lost in the same circumstances as is the seller's lien.
[ترجمه گوگل]با یک استثنا، حق توقف در حمل و نقل در همان شرایطی که حق حبس فروشنده است از بین می رود
[ترجمه ترگمان]با یک استثنا، حق توقف در حمل و نقل در همان شرایطی که فروشنده به آن پرداخت می شود، از دست می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The stoppage was planned to coincide with the day A-level results were announced.
[ترجمه گوگل]این توقف همزمان با روز اعلام نتایج سطح A برنامه ریزی شده بود
[ترجمه ترگمان]این توقف همزمان با نتایج روز A در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sylvain Wiltord pilfered a third goal deep into stoppage time after being teed up by Patrick Vieira.
[ترجمه گوگل]سیلوین ویلتورد پس از ضربه زدن توسط پاتریک ویرا، گل سوم را در زمان های تلف شده به ثمر رساند
[ترجمه ترگمان]Sylvain Wiltord سومین گل را پس از برخاستن از کنار پاتریک ویرا، به اوج خود رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But deep into first-half stoppage time, O'Leary's outstretched leg caught Yorke in full flight.
[ترجمه گوگل]اما در عمق نیمه اول، پای دراز اولیاری یورک را در حال پرواز کامل گرفت
[ترجمه ترگمان]اما در طول مدت نیمه اول توقف O Leary در پرواز کامل Yorke را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Was he attempting to force them to a stoppage in the hopes of taking over their lease?
[ترجمه گوگل]آیا او سعی داشت آنها را به امید تصاحب اجاره نامه مجبور به توقف آنها کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا او سعی کرده بود آن ها را به تاخیر بیندازد، به این امید که از اجاره آن ها جلوگیری کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The plumber cleared the stoppage in the building's sewer line.
[ترجمه گوگل]لوله کش توقف خط فاضلاب ساختمان را برطرف کرد
[ترجمه ترگمان]لوله کش، توقف در خط فاضلاب را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each time the game has endured a work stoppage.
[ترجمه گوگل]هر بار که بازی دچار توقف کار شده است
[ترجمه ترگمان]هر بار این بازی ادامه کار را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The second category is the national stoppage resulting from the breakdown of negotiations and the exhaustion of the bargaining machinery.
[ترجمه گوگل]دسته دوم، توقف ملی ناشی از شکست مذاکرات و فرسودگی ماشین آلات چانه زنی است
[ترجمه ترگمان]مقوله دوم، توقف ملی ناشی از شکست مذاکرات و فرسودگی ماشین آلات bargaining است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The stoppage is being organised by factory committees.
[ترجمه گوگل]این توقف توسط کمیته های کارخانه سازماندهی می شود
[ترجمه ترگمان]این توقف توسط کمیته های کارخانه سازماندهی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلوگیری (اسم)
abatement, curb, prevention, snub, countercheck, suppression, restraint, interdict, obstruction, blockage, restriction, preservation, interdiction, debarment, forbiddance, interception, stoppage

بازداشت (اسم)
curb, arrest, detention, arrestment, deterrence, backset, dissuasion, forbiddance, stoppage

ایست (اسم)
stop, cessation, suspension, interval, standstill, stay, stand, halt, cease, close, period, timeout, caesura, flag stop, torpidity, stoppage

سد (اسم)
dyke, dike, dam, block, obstacle, barrier, wall, sluice, rampart, massif, stank, stoppage

تخصصی

[فوتبال] جلوگیری کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of stopping, halt; something which causes a secession of movement, obstruction, blockage
when there is a stoppage, people stop working because of a disagreement with their employers.

پیشنهاد کاربران

بپرس