### **Collocations with "Stop Short" ( توقف ناگهانی ) **
The phrase **"stop short"** means to suddenly stop doing something or to hesitate before completing an action. Here are some common collocations:
... [مشاهده متن کامل]
1. **Stop short of ( doing something ) ** → تقریباً کاری را انجام دادن اما متوقف شدن
2. **Stop short in one's tracks** → ناگهان ایستادن
3. **Stop short out of surprise/shock/fear** → از تعجب/شوک/ترس ناگهان ایستادن
4. **Stop short before ( something happens ) ** → قبل از وقوع چیزی متوقف شدن
Now, let's see paragraphs for each collocation:
- - -
### **1. Stop short of ( doing something ) **
**English:**
Sarah was about to criticize her friend for being late, but she **stopped short of** saying anything when she saw how exhausted he looked. Instead of complaining, she asked if he was okay.
**Persian:**
سارا می خواست دوستش را به خاطر دیر آمدن سرزنش کند، اما **تقریباً این کار را انجام داد ولی متوقف شد** وقتی دید که چقدر خسته به نظر می رسد. به جای شکایت، از او پرسید که حالش خوب است یا نه.
- - -
### **2. Stop short in one's tracks**
**English:**
As Jack was walking through the forest, he **stopped short in his tracks** when he heard a strange noise behind him. His heart started pounding as he turned around cautiously.
**Persian:**
جک در حالی که از جنگل عبور می کرد، **ناگهان ایستاد** وقتی که صدای عجیبی را پشت سرش شنید. قلبش به تندی می زد و با احتیاط به عقب نگاه کرد.
- - -
### **3. Stop short out of surprise/shock/fear**
**English:**
Emma was about to enter the dark room when she **stopped short out of fear**—she thought she saw a shadow move inside. Gathering her courage, she slowly stepped forward.
**Persian:**
اما داشت وارد اتاق تاریک می شد که **از ترس ناگهان ایستاد**—فکر کرد که سایه ای داخل اتاق حرکت کرد. با جمع کردن شجاعتش، به آرامی قدم به جلو گذاشت.
- - -
### **4. Stop short before ( something happens ) **
**English:**
David was about to send an angry email to his boss, but he **stopped short before** pressing the send button. He took a deep breath and decided to rewrite it in a more professional way.
**Persian:**
دیوید می خواست یک ایمیل عصبانی به رئیسش بفرستد، اما **قبل از ارسال ناگهان متوقف شد**. او نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت آن را به روشی حرفه ای تر بازنویسی کند.
chatgpt
... [مشاهده متن کامل]
1. **Stop short of ( doing something ) ** → تقریباً کاری را انجام دادن اما متوقف شدن
2. **Stop short in one's tracks** → ناگهان ایستادن
3. **Stop short out of surprise/shock/fear** → از تعجب/شوک/ترس ناگهان ایستادن
4. **Stop short before ( something happens ) ** → قبل از وقوع چیزی متوقف شدن
- - -
سارا می خواست دوستش را به خاطر دیر آمدن سرزنش کند، اما **تقریباً این کار را انجام داد ولی متوقف شد** وقتی دید که چقدر خسته به نظر می رسد. به جای شکایت، از او پرسید که حالش خوب است یا نه.
- - -
جک در حالی که از جنگل عبور می کرد، **ناگهان ایستاد** وقتی که صدای عجیبی را پشت سرش شنید. قلبش به تندی می زد و با احتیاط به عقب نگاه کرد.
- - -
اما داشت وارد اتاق تاریک می شد که **از ترس ناگهان ایستاد**—فکر کرد که سایه ای داخل اتاق حرکت کرد. با جمع کردن شجاعتش، به آرامی قدم به جلو گذاشت.
- - -
دیوید می خواست یک ایمیل عصبانی به رئیسش بفرستد، اما **قبل از ارسال ناگهان متوقف شد**. او نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت آن را به روشی حرفه ای تر بازنویسی کند.
نرسیده به جایی، چیزی یا هدفی. درست قبل از این که به هدف برسد منصرف شد ( از تلاش دست کشید )
بلاتکلیف گذاشتن انجام دادن کاری
به تعلیق درآوردن انجام دادن کاری
یکهو وسط انجام دادن کاری منصرف شدن از به اتمام رساندنش
نیمه کاره گذاشتن کاری
ناگهانی کارِ در حال انجام را ول کردن
ناغافل انجام دادن کاری را به حال خود رها کردن.
به تعلیق درآوردن انجام دادن کاری
یکهو وسط انجام دادن کاری منصرف شدن از به اتمام رساندنش
نیمه کاره گذاشتن کاری
ناگهانی کارِ در حال انجام را ول کردن
ناغافل انجام دادن کاری را به حال خود رها کردن.
کم مانده بود که، صرفنظر کردن دقیقن پیش از انجام کاری
درست قبل از تکمیل کاری متوقف شدن