stony

/ˈstoʊni//ˈstəʊni/

معنی: سخت، سنگ دل، سنگی، سنگلاخ، پرسنک
معانی دیگر: پرسنگ، سنگپوش، سنگ دار، دل سخت، بی رحم، سفاک، سنگ مانند، سنگ سان، سرد، بی احساس، بی احساسات، بی عاطفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stonier, stoniest
مشتقات: stonily (adv.), stoniness (n.)
(1) تعریف: full of or covered with stones.
مترادف: rocky
مشابه: bumpy, pebbly, rough

(2) تعریف: like stone, esp. in hardness.
مترادف: flinty, hard, steely
متضاد: soft
مشابه: impenetrable, impervious, petrified, rigid

(3) تعریف: having little mercy or feeling; hardhearted.
مترادف: callous, hardhearted, obdurate, pitiless
متضاد: sympathetic
مشابه: aloof, impervious, merciless, remorseless, ruthless, severe, stern, unfeeling, unsympathetic

(4) تعریف: showing no emotions; not responsive or expressive.
مترادف: blank, deadpan, inexpressive, unresponsive
مشابه: austere, frigid, rigid, unwavering

- a stony countenance
[ترجمه گوگل] قیافه ای سنگی
[ترجمه ترگمان] چهره ای سنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stony ground
زمین سنگلاخ

2. The steep, stony ground is well drained.
[ترجمه گوگل]زمین پر شیب و سنگلاخ به خوبی زهکشی شده است
[ترجمه ترگمان]زمین سنگی و سنگی بسیار خشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The ground is too dry and stony.
[ترجمه گوگل]زمین خیلی خشک و سنگی است
[ترجمه ترگمان]زمین خشک و خشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two of the tyres punctured on the stony road.
[ترجمه گوگل]دو تا از لاستیک ها در جاده سنگلاخی پنچر شد
[ترجمه ترگمان]دوتا از لاستیک پنچر شده در جاده سنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cart rattled along the stony road.
[ترجمه گوگل]گاری در امتداد جاده سنگلاخ می لرزید
[ترجمه ترگمان]گاری روی جاده سنگی پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's difficult to track an animal over stony ground.
[ترجمه گوگل]ردیابی حیوان بر روی زمین سنگی دشوار است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک حیوان روی زمین سنگی مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The peace initiatives have already fallen on stony ground.
[ترجمه گوگل]ابتکارات صلح در حال حاضر بر روی زمین سنگی سقوط کرده است
[ترجمه ترگمان]ابتکارهای صلح در حال حاضر بر روی زمین سنگی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She gave me a stony glare as I walked into the room.
[ترجمه گوگل]در حالی که به داخل اتاق رفتم، او به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که به اتاق قدم می زدم نگاه تندی به من انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm stony broke at the moment.
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر سنگ شکن هستم
[ترجمه ترگمان]من سنگی در آن لحظه شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The old bus rattled along the stony road.
[ترجمه گوگل]اتوبوس قدیمی در امتداد جاده سنگلاخ می چرخید
[ترجمه ترگمان]اتوبوس قدیمی روی جاده سنگی پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He listened to her story with a stony expression.
[ترجمه گوگل]او با حالتی سنگی به داستان او گوش داد
[ترجمه ترگمان]با چهره ای سنگی به داستان خود گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His charming smile fell on stony ground with her.
[ترجمه گوگل]لبخند جذابش با او روی زمین سنگی افتاد
[ترجمه ترگمان]لبخند ملیح او بر روی زمین سنگی نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They listened to him in stony silence.
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت سنگی به او گوش دادند
[ترجمه ترگمان]با سکوتی سنگین به سخنان او گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He drove us home in stony silence.
[ترجمه گوگل]در سکوتی سنگی ما را به خانه رساند
[ترجمه ترگمان]با سکوتی سنگین ما را به خانه رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

سنگ دل (صفت)
unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

سنگی (صفت)
fossiliferous, of stone, stony, lithic, petrous

سنگلاخ (صفت)
stony, rocky

پرسنک (صفت)
stony

تخصصی

[خاک شناسی] پاره سنگی - سنگلاخی

انگلیسی به انگلیسی

• rocky, covered with stones; resembling stone, hard; pitiless, unfeeling; unresponsive, expressionless
stony ground is rough and contains a lot of stones.
if someone's expression or behaviour is stony, they show no friendliness or sympathy.

پیشنهاد کاربران

بپرس