stodgy

/ˈstɑːdʒi//ˈstɒdʒi/

معنی: انباشته، قلنبه، گردن کلفت، سنگین، سنگین وکندرو
معانی دیگر: (خوراک) ثقیل، ناگوارا، بد مزه و سنگین، دیر هضم، ملال انگیز، خسته کننده، خالی از لطف، مبتذل، لخت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stodgier, stodgiest
مشتقات: stodgily (adv.), stodginess (n.)
(1) تعریف: lacking imagination, liveliness, or interest; dull; colorless.
متضاد: avant-garde, interesting, lively
مشابه: dowdy

- She thought her mother's clothes were stodgy.
[ترجمه الهه بلدی] اون فکر کرد لباس های مادرش مبتذل بود
|
[ترجمه گوگل] او فکر می کرد لباس های مادرش کثیف است
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد که لباس های مادرش stodgy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking the ability or inclination to act informally or to find humor or enjoyment in things that others might; stuffy; prim.

- He didn't share his wife's stodgy attitude toward nightclubs.
[ترجمه گوگل] او با نگرش سخت زنش نسبت به کلوپ های شبانه موافق نبود
[ترجمه ترگمان] او رفتار stodgy همسرش را به سمت کلوپ شبانه تقسیم نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: heavy and filling, as food.
متضاد: light

جمله های نمونه

1. I've been eating too many stodgy puddings.
[ترجمه گوگل]من بیش از حد پودینگ های سفت خورده ام
[ترجمه ترگمان]من غذای چینی زیادی خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Neither company has succeeded in shedding its stodgy image.
[ترجمه گوگل]هیچ‌کدام از این دو شرکت موفق به از بین بردن وجهه بد خود نشدند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از شرکت ها موفق نشدند تصویر stodgy خود را رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was disgusted with the stodgy pizzas on sale in London.
[ترجمه گوگل]او از پیتزاهای کثیف فروش شده در لندن متنفر بود
[ترجمه ترگمان]او از پیتزا stodgy که در لندن خریداری کرده بود بیزار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The stodgy strands were long and thick and twisted, spotted with mobile gobbets of ketchup.
[ترجمه گوگل]رشته های خشن بلند و ضخیم و پیچ خورده بودند و با جام های متحرک سس کچاپ خالدار بودند
[ترجمه ترگمان]رشته های چین stodgy دراز و ضخیم بودند و با gobbets سیار سس کچاپ روی آن دیده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Supposedly, this nomination shows that stodgy, old academy voters are hipper, less traditional, younger.
[ترجمه گوگل]ظاهراً، این نامزدی نشان می‌دهد که رای‌دهندگان قدیمی و ضعیف آکادمی بالاتر، کمتر سنتی و جوان‌تر هستند
[ترجمه ترگمان]به طور فرضی، این نامزدی آن را نشان می دهد که رای دهندگان آکادمی قدیمی hipper، کم تر سنتی و کوچک تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Much existing self-build is stodgy and dull.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خودسازی های موجود سخت و کسل کننده هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از build موجود stodgy و کسل کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stress, lack of rest and too much stodgy food had made Pauline break out in spots.
[ترجمه گوگل]استرس، عدم استراحت و غذای بیش از حد کثیف باعث شده بود که پائولین به صورت لکه‌هایی در بیاید
[ترجمه ترگمان]استرس، کمبود استراحت و بیش از حد مواد غذایی باعث شده بود که پولین به نقاط مختلف تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So the stodgy respectability of the official state cinema becomes leavened with curious characters.
[ترجمه گوگل]بنابراین، حرمت و احترام سینمای رسمی دولتی با شخصیت های کنجکاو خمیر می شود
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، حرمت stodgy سینمای رسمی دولتی با شخصیت های عجیب و غریب درهم می آمیزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was a little stodgy, a little old-fashioned.
[ترجمه گوگل]کمی خشن بود، کمی کهنه
[ترجمه ترگمان] یه خورده قدیمی بود، یه خورده قدیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The food in Suzie's Cafe tends to be stodgy rather than fresh and light.
[ترجمه گوگل]غذاهای موجود در کافه سوزی به جای تازه و سبک، خشن هستند
[ترجمه ترگمان]غذا در کافه سوزی به جای تازه و روشن خرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These were not the old stodgy ads listing goods for sale.
[ترجمه گوگل]اینها آگهی‌های قدیمی که کالاهای فروش را فهرست می‌کردند، نبودند
[ترجمه ترگمان]این تبلیغات کهنه و کهنه فروشی نبودند که اجناس را برای فروش عرضه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dark blue is sometimes seen as staid or stodgy - old - fashioned.
[ترجمه گوگل]آبی تیره گاهی اوقات به‌عنوان بی‌حرکت یا کثیف - قدیمی - دیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]آبی تیره گاهی به شکل یک مدل قدیمی یا کهنه دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why is the middle class so stodgy, so utterly without a sense of humor?
[ترجمه گوگل]چرا طبقه متوسط ​​این قدر خجالتی و کاملاً بدون حس شوخ طبعی است؟
[ترجمه ترگمان]چرا طبقه میانی آن قدر stodgy، بدون حس شوخ طبعی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The gateman was a stodgy fellow of 60.
[ترجمه گوگل]دروازه‌بان یک همکار 60 ساله بود
[ترجمه ترگمان]The مرد stodgy شصت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Even the normally stodgy Xinhua News Agency has weighed in.
[ترجمه گوگل]حتی خبرگزاری شین‌هوا که معمولاً ضعیف است نیز به این موضوع توجه کرده است
[ترجمه ترگمان]حتی خبرگزاری شینهوا \/ آژانس خبری زینهووا نیز وارد این موضوع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشته (صفت)
replete, full, cumulative, acervate, stored, congested, stockpiled, stodgy, tumped

قلنبه (صفت)
baggy, lumpy, pompous, highfalutin, nobby, bombastic, outstanding, flocculate, sonorous, high-flown, stilted, stodgy

گردن کلفت (صفت)
stiff-necked, stodgy

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

سنگین وکندرو (صفت)
stodgy

انگلیسی به انگلیسی

• stuffy, dull, unimaginative; hard to digest, heavy
stodgy food is very solid and makes you feel very full; an informal word.
stodgy also means dull and uninteresting; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس