اسم ( noun )
عبارات: in stock, out of stock
عبارات: in stock, out of stock
• (1) تعریف: a supply available for use; store.
• مترادف: store, supply
• مشابه: arsenal, reserve
• مترادف: store, supply
• مشابه: arsenal, reserve
- The grocer keeps a large stock of the most popular items sold in the store.
[ترجمه Mobina] خواربار فروش سهم بزرگی از بیشترین چیزی که در فروشگاه به فروش میرسد را نگه میدارد|
[ترجمه گوگل] خواربارفروش انبار زیادی از محبوب ترین اقلام فروخته شده در فروشگاه را نگه می دارد[ترجمه ترگمان] خواربار فروش بزرگی از اقلام مورد علاقه را که در فروشگاه به فروش می رسد را نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents kept a stock of canned goods in the basement for emergencies.
[ترجمه محمدشفیعی] والدینم یه سهمیه از کالاهای کنسروشده را در زیرزمین برای اضطرار نگهداری کردند|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم برای مواقع اضطراری انباری از کنسروها را در زیرزمین نگهداری می کردند[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم برای موارد اضطراری مقداری از کالاهای کنسرو شده را در زیرزمین نگهداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the total of goods available for sale by a merchant or business.
• مترادف: inventory
• مشابه: good, goods
• مترادف: inventory
• مشابه: good, goods
- The store owner checks his stock on a monthly basis.
[ترجمه سمیرا] صاحب فروشگاه ماهیانه موجودی کالای خود را بررسی می کند.|
[ترجمه گدرت] اهم اهم نمیدونم ترمجش چیه|
[ترجمه گوگل] صاحب فروشگاه سهام خود را به صورت ماهانه چک می کند[ترجمه ترگمان] صاحب فروشگاه سهام خود را به صورت ماهیانه چک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: farm animals; livestock.
• مترادف: livestock
• مترادف: livestock
- Farmers devote a lot of effort to caring for their stock.
[ترجمه میلاد] کشاورزان تلاش زیادی برای مراقبت از اموال و املاک خود میکنند|
[ترجمه گوگل] کشاورزان تلاش زیادی را صرف مراقبت از سهام خود می کنند[ترجمه ترگمان] کشاورزان تلاش زیادی برای مراقبت از سهام خود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the capital of a company or corporation, divided into shares and sold to stockholders.
• مترادف: share
• مشابه: stake
• مترادف: share
• مشابه: stake
- Ten years ago I bought several shares of stock in a software company.
[ترجمه گوگل] ده سال پیش چندین سهام از یک شرکت نرم افزاری خریدم
[ترجمه ترگمان] ده سال پیش من چندین سهم سهام در یک شرکت نرم افزاری خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ده سال پیش من چندین سهم سهام در یک شرکت نرم افزاری خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the main stem of a plant or trunk of a tree.
• مترادف: stalk, stem, trunk
• مترادف: stalk, stem, trunk
• (6) تعریف: ancestral background; lineage.
• مترادف: lineage
• مشابه: blood
• مترادف: lineage
• مشابه: blood
- His parents were satisfied that his bride-to-be was from good stock.
[ترجمه Hamid] خانواده داماد از این خوشحال بودند که عروس شأن از خانواده با اصالتی هستند .|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش راضی بودند که عروس آیندهاش خوب است[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش راضی بودند که عروس او از نوع خوبی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a small theatrical company, or the repertoire of such a company.
• (8) تعریف: a broth used as a base for soups and sauces.
• مترادف: bouillon, broth, consomm�
• مشابه: liquor
• مترادف: bouillon, broth, consomm�
• مشابه: liquor
• (9) تعریف: any plant that provides cuttings.
• (10) تعریف: a base, handle, or frame for certain implements.
• مترادف: haft, handle
• مترادف: haft, handle
- the stock of a shotgun
[ترجمه هلیا] یک دسته تفنگ شاتگان|
[ترجمه گوگل] انبار یک تفنگ ساچمه ای[ترجمه ترگمان] تفنگ یک شات گان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a stock of a whip
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: regularly in supply.
• مشابه: basic, customary, essential, important, indispensable, necessary, normal, regular, staple, vital
• مشابه: basic, customary, essential, important, indispensable, necessary, normal, regular, staple, vital
• (2) تعریف: often used; commonplace.
• مترادف: hackneyed, pedestrian, routine, standard
• مشابه: clich�, commonplace, normal, overused, overworked, stale, tired, trite, usual
• مترادف: hackneyed, pedestrian, routine, standard
• مشابه: clich�, commonplace, normal, overused, overworked, stale, tired, trite, usual
- stock jokes
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] جوک های معمولی ( رایج )|
[ترجمه گوگل] جوک های سهام[ترجمه ترگمان] stock
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: employed in handling merchandise and inventory.
- a stock boy
[ترجمه سمیه خ] پسر با خانواده - پسر با اصل و نسب|
[ترجمه گوگل] پسر سهامدار[ترجمه ترگمان] یه پسر موجودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of, relating to, or involved in the production of livestock.
• مشابه: animal
• مشابه: animal
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stocks, stocking, stocked
حالات: stocks, stocking, stocked
• (1) تعریف: to supply with goods or livestock.
• مترادف: provision, supply
• مشابه: accouter, appoint, equip, fill, furnish, outfit, provide
• مترادف: provision, supply
• مشابه: accouter, appoint, equip, fill, furnish, outfit, provide
- They stocked the shelves with books.
[ترجمه گوگل] قفسه ها را پر از کتاب کردند
[ترجمه ترگمان] قفسه ها را با کتاب ها پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قفسه ها را با کتاب ها پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to keep available for future use or sale.
• مترادف: keep, offer
• مشابه: carry, handle, market, sell, trade in, treasure
• مترادف: keep, offer
• مشابه: carry, handle, market, sell, trade in, treasure
- We don't stock shoes.
[ترجمه گوگل] ما کفش را انبار نمی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما کفش های stock نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما کفش های stock نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stocklike (adj.), stocker (n.)
عبارات: take stock in, put stock in
مشتقات: stocklike (adj.), stocker (n.)
عبارات: take stock in, put stock in
• : تعریف: to keep or accumulate something for future use (often fol. by up).
• مترادف: hoard
• مشابه: accumulate, collect, pile up, save, stockpile
• مترادف: hoard
• مشابه: accumulate, collect, pile up, save, stockpile