معنی: کوک، بخیه، بخیه جراحی، بخیه زدنمعانی دیگر: (کشبافی و پیراهن بافی و غیره) گره، سبک بخیه زنی، (به ویژه جامه) تکه، دوختن، کوک زدن، درد شدید و ناگهانی در کمر یا پهلو، قولنج پهلو، کمر درد، بافتن (knit متداول تر است)، (مقوا یا کاغذ یا کتابچه و غیره را باسیم) دوختن (staple هم می گویند)
• (4)تعریف: a sudden, sharp muscle pain, usu. in one's side.
• (5)تعریف: the smallest or least little bit.
- He didn't have a stitch of clothing on!
[ترجمه بیتا] یه تیکه لباسم تنش نبود!
|
[ترجمه گوگل] بخیه لباس هم نداشت! [ترجمه ترگمان] اون لباس نپوشیده بود! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: stitches, stitching, stitched
• : تعریف: to fasten, or join with stitches; sew. • مشابه: needle, piece, tailor
فعل ناگذر ( intransitive verb )مشتقات: stitcher (n.)
• : تعریف: to make stitches; sew. • مشابه: tailor
جمله های نمونه
1. to stitch a button of a shirt
به پیراهن دکمه دوختن
2. zigzag stitch
بخیه ی ضربدر
3. a stitch in time saves nine
کار بموقع،از خسارت بعدی جلوگیری می کند
4. may sweater is a stitch too short
ژاکت من یک گره کوچک است.
5. the children didn't have a stitch of clothing on
بچه ها یک تکه لباس هم به تن نداشتند.
6. A stitch in time saves nine.
[ترجمه گوگل]یک بخیه در زمان باعث نجات نه نفر می شود [ترجمه ترگمان]بخیه زدن به موقع باعث صرفه جویی در ساعت نه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I've ripped my trousers - can you stitch them up for me?
[ترجمه گوگل]من شلوارم را پاره کرده ام - می توانی آن را برای من بدوزی؟ [ترجمه ترگمان]شلوار مرا پاره کرده ای - می توانی آن ها را به خاطر من بخیه بزنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Can we slow down? I've got a stitch.
[ترجمه Sina] میتونیم سرعت رو کم کنیم ؟ من یک درد شدید ( ناشی از دویدن یا خندیدن در قفسه ی سینه یا شکم ) گرفتم.
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم سرعت خود را کاهش دهیم؟ من یک بخیه زده ام [ترجمه ترگمان]میشه آروم باشیم؟ یک بخیه دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The design can be worked in cross stitch.
[ترجمه گوگل]طرح را می توان به صورت ضربدری کار کرد [ترجمه ترگمان]طراحی می تواند در بخیه متقاطع انجام شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The edge was sewn with blanket stitch.
[ترجمه گوگل]لبه آن با دوخت پتو دوخته شده بود [ترجمه ترگمان]لبه آن را با روکش روکش دوخته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Britain is likely to stitch together some sort of political deal to avoid a confrontation.
[ترجمه گوگل]بریتانیا احتمالاً نوعی توافق سیاسی را برای جلوگیری از رویارویی به هم میبندد [ترجمه ترگمان]احتمال دارد که بریتانیا برخی از مسائل سیاسی را به هم بچسبانند تا از رویارویی اجتناب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Can you do chain stitch?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید دوخت زنجیره ای انجام دهید؟ [ترجمه ترگمان]میتونی یه بخیه زنجیری وصل کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Stitch the pieces together along the fold.
[ترجمه گوگل]قطعات را در امتداد چین به هم بدوزید [ترجمه ترگمان]قطعات را به هم می زدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Fold the fabric and stitch the two layers together.
[ترجمه گوگل]پارچه را تا کنید و دو لایه را به هم بدوزید [ترجمه ترگمان]پارچه را تاه کنید و دو لایه را به هم بزنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• complete movement of a threaded needle through cloth or other material; single loop of yarn (knitting); particular method of sewing; sudden intense pain; bit, small amount; piece of clothing sew, fasten with stitches when you stitch pieces of material together, you join them using a needle and thread. a stitch is one of the short pieces of thread that can be seen on a piece of material that has been stitched. a stitch is also a piece of thread that has been used to stitch a wound. if you have a stitch, you feel a sharp pain at the side of your stomach, usually after running fast or laughing a lot. if you are in stitches, you cannot stop laughing; an informal expression. if you stitch something together, you form it from a number of different parts, usually in a hurried or careless way. when doctors stitch up an open wound, they join the skin together so that it will heal.
پیشنهاد کاربران
A very funny person شوخ طبع
stitch 4 ( n ) =a sudden pain in the side of your body, usually caused by running or laughing, e. g. Can we slow down. I have a stitch.
stitch 3 ( n ) =a short piece of thread, etc. that doctors use to sew the edges of a wound together, e. g. The cut needed eight stitches.
stitch 2 ( n ) =one of the small circles of wool that you make around the needle when you are knitting, e. g. The knitting should be 120 stitches wide.
stitch 1 ( n ) ( stɪtʃ ) =one of the small lines of thread that you can see on a piece of cloth after it has been sewn, e. g. Try to keep the stitches small and straight.
نقش بستن. نهادینه شدن در وجود فرد. . وقتی در کنار احساسات انسانی به کار برده میشود این معنی رو میده
دوخت زدن - بخیه زدن
a stitch in time saves nine
کار بموقع، از خسارت بعدی جلوگیری می کند
بهم دوختن
کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ) . بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ) . با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ... [مشاهده متن کامل]
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس . سوزنی.
بخیه He needed 100 stitches and still carries scars all over his body اون مرد/پسر ۱۰۰ تا بخیه می خواست و با این وجود/حال ( علاوه بر اونها و از قبل ) سرتاسر بدنش جای زخم/بخیه داره
a stirch in time save nine مشکا را همین الان حل که بدتر نشود