stir

/ˈstɜːr//stɜː/

معنی: فعالیت، حرکت، جنبش، تکان دادن، جم خوردن، بهم زدن، حرکت دادن، به جنبش دراوردن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن
معانی دیگر: (ملایم یا کم) تکان دادن، همزدن، بشولاندن، جم دادن، (معمولا با: in یا into) افزودن و همزدن، آمیختن، در آمیختن، قاطی کردن، زیر و رو کردن، بالا و پایین کردن، جا به جا کردن، جنبیدن، تکان خوردن، به حرکت در آمدن، لوشیدن، لول خوردن، برانگیختن، انگیزاندن، انگیختن، تحریک کردن، وا داشتن، به هیجان در آوردن، بیدار کردن، فرا خواندن، (خاطره) زنده کردن، فعال شدن یا بودن، کنشور شدن یا بودن، همزنی، اختلاط، عمل مخلوط کردن یا هم زدن، صدای هم زدن، هیجان، شور، انگیزش، بلوا، شورش، (خودمانی) زندان، هلفدونی، بجوش اوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stirs, stirring, stirred
(1) تعریف: to agitate or mix (a liquid) by making circular motions with a hand or object.
مترادف: beat, mix
مشابه: agitate, blend, churn, fold, swirl, whip

- She stirred her coffee with a spoon.
[ترجمه Miss.Raya] او با قاشق فهوه اش را هم زد
|
[ترجمه Eliwmz] او قهوه اش را با یک قاشق هم زد
|
[ترجمه امیرمحمد خداکرمی] آن دختر قهوه خود را با یک قاشق هم زد.
|
[ترجمه یاسین ملاشاهی] او قهوه اش را با قاشق هم زد
|
[ترجمه THE LORD] او با قاشقی در دستش قهوه را بهم زد
|
[ترجمه ابوالفضل پهلوان] او با قاشق قهوه اش را هم زد
|
[ترجمه فاطمه زهرا صادقپور] با قاشق قهوه اش را هم زد.
|
[ترجمه آرمین] ان زن با قاشق قهوه اش را هم زد
|
[ترجمه گوگل] قهوه اش را با قاشق هم زد
[ترجمه ترگمان] او قهوه اش را با یک قاشق تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move vigorously; bestir.
مترادف: bestir, move
مشابه: agitate, churn, hasten, jog, perturb, upset

(3) تعریف: to rouse from inactivity or apathy (usu. fol. by up).
مترادف: bestir, rouse, waken
متضاد: lull
مشابه: animate, fan, jog, raise, stimulate

(4) تعریف: to provoke; incite (usu. fol. by up).
مترادف: incite, motivate, move, provoke
متضاد: compose, kill, mollify, quash
مشابه: encourage, fan, foment, inspire, instigate, kindle, prod, prompt, raise, rouse, spur, stimulate

- Can we stir up interest in the idea?
[ترجمه گوگل] آیا می توانیم به این ایده علاقه مند شویم؟
[ترجمه ترگمان] می تونیم به این فکر ادامه بدیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to arouse; excite.
مترادف: agitate, move, rouse
متضاد: bore, lull, still
مشابه: electrify, enthuse, excite, exhilarate, get, inspire, touch

- The music stirred her.
[ترجمه آرمین بخشنده] موسیقی او را به وجد اورد
|
[ترجمه گوگل] موسیقی او را تحریک کرد
[ترجمه ترگمان] موسیقی او را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to move slightly or lightly.
مترادف: move
مشابه: glide, pass, shift, slide

- The wind did not stir.
[ترجمه حریر] باد تکان نداد
|
[ترجمه تک۶ب] باد به هم نمی خورد
|
[ترجمه گوگل] باد تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان] باد تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move so as to shift position.
مترادف: move, shift
مشابه: jog, roll, twitch

- She did not stir when I called.
[ترجمه ناشناس] وقتی صدایش زدم او تکان نخورد
|
[ترجمه گوگل] وقتی زنگ زدم تکان نخورد
[ترجمه ترگمان] وقتی زنگ زدم تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to move around vigorously; become active; be roused.
مترادف: bustle, scramble
متضاد: retire
مشابه: arouse, awaken, move, rouse, shift
اسم ( noun )
مشتقات: stirrable (adj.), stirrer (n.)
(1) تعریف: act of stirring; stirring motion.

- He gave the batter a stir.
[ترجمه گوگل] خمیر را هم زد
[ترجمه ترگمان] تکانی به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: state of excitement; commotion.
مترادف: agitation, commotion, excitement
متضاد: lull
مشابه: ado, bustle, fuss, sensation

- The speech caused a great stir.
[ترجمه گوگل] این سخنرانی سر و صدای زیادی به پا کرد
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی یک جنبش بزرگ به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) prison.
مترادف: can, penitentiary, slammer

جمله های نمونه

1. stir in the flour gradually to avoid lumping
آرد را کم کم اضافه کن و هم بزن تا قلمبه نشود.

2. stir the eggs into the milk
تخم مرغ ها را بریز توی شیر و هم بزن.

3. stir well before cooking
قبل از پختن خوب به هم بزنید.

4. stir up
شوراندن،تحریک کردن،برانگیختن،راندن

5. to stir a can of paint with a stick
قوطی رنگ را با چوب هم زدن

6. to stir memories
خاطرات را زنده کردن

7. i didn't stir out of the house yesterday
دیروز از خانه جم نخوردم.

8. the least stir of the wind
کمترین تکان باد

9. an age of stir and chance
دوران جنبش و تغییر

10. if you don't stir your tea, the sugar will settle at the botton
اگر چای خود را هم نزنی شکر ته نشین خواهد شد.

11. she said, "you must stir yourself to sweep the floor"
گفت "باید جم بخوری و اتاق را جارو کنی ".

12. to give the soup a stir
آبگوشت را هم زدن

13. She used a teaspoon to stir the tea.
[ترجمه Ahoura] از قاشق چایخوری برای هم زدن چای استفاده کرد
|
[ترجمه گوگل]او از یک قاشق چای خوری برای هم زدن چای استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]از یک قاشق چای خوری استفاده کرد تا چای را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stir the sauce to remove any small lumps.
[ترجمه Gnash] سس را به هم بزنید تا گوله های کوچکش از بین برود
|
[ترجمه گوگل]سس را هم بزنید تا همه توده های کوچک از بین برود
[ترجمه ترگمان]سس را به هم بزنید تا تکه های کوچکی بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Stir the flour and milk to a stiff paste.
[ترجمه گوگل]آرد و شیر را هم بزنید تا خمیر سفت شود
[ترجمه ترگمان]آرد و شیر را به خمیر سفت اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stir in the milk until the sauce thickens.
[ترجمه گوگل]شیر را هم بزنید تا سس غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]شیر را به هم بزنید تا سس سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Stir the paint to make sure it is smooth.
[ترجمه گوگل]رنگ را هم بزنید تا مطمئن شوید که صاف است
[ترجمه ترگمان]رنگ را به هم بزنید تا مطمئن شوید که صاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Stir in the milk to make a soft but not sticky dough.
[ترجمه گوگل]شیر را هم بزنید تا خمیر نرم اما چسبناکی به دست آید
[ترجمه ترگمان]شیر را بریزید تا یک خمیر نرم اما نه چسبناک بسازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Stir the paint before you use it.
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده رنگ را هم بزنید
[ترجمه ترگمان]رنگ را قبل از استفاده از آن بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Stir the mixture until it looks creamy.
[ترجمه گوگل]مخلوط را هم بزنید تا کرمی به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]مخلوط را به هم بزنید تا وقتی که کرم به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعالیت (اسم)
actuality, acting, activity, stir

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

جم خوردن (فعل)
stir, budge

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

حرکت دادن (فعل)
stir, move, propel, rouse

به جنبش دراوردن (فعل)
stir

بجوش آوردن (فعل)
stir

تحریک کردن یا شدن (فعل)
stir

انگلیسی به انگلیسی

• stirring movement; movement, motion; disturbance, confusion, agitation, excitement; prison (slang)
make circular movements in a liquid with an object, agitate, mix; move, set in motion; arouse, awake, bestir; stimulate, provoke, incite; affect the emotions
when you stir a liquid, you mix it inside a container using something such as a spoon.
if you stir, you move slightly, for example because you are uncomfortable.
if the wind stirs an object, it moves it gently.
if you stir yourself, you move in order to do something.
if something stirs you, it makes you react with a strong emotion because it is very beautiful or moving.
if an event causes a stir, it causes great excitement, shock, or anger.
if a particular mood, feeling, or idea stirs in someone, they begin to feel it or think about it.
if something stirs up dust or mud, it causes it to move around.
if you stir up trouble or stir up a feeling, you cause trouble or cause people to have the feeling.

پیشنهاد کاربران

برانگیخته شدن
He hadn’t stirred from his chair all morning
کل صبح از صندلیش جُنب ( جُم ) نخورده بود.
move a liquid around with a spoon or stick.
کانون زبان ایران
Reach 3
Supplementary book
Page 24
مخلوط کردن، ترکیب کردن، جنبیدن، حرکت دادن و یا حرکت کردن
به هم زدن و زیر و رو کردن غذاو نوشیدنی یا مایعات دیگر با قاشق و ملاقه و. . . .
با کلمه whisk اشتباه نشود.
Whisk به معنای هم زدن و مخلوط کردن با همزن است.
sentences:We have to stir all the ingredients to make the cake
Stir means in English:move a liquid around with a spoon or stick .
Stir means in Persian: بهم زدن , تکان دادن .
لایک کن 👍❤
Stir is a 19th - century slang word for "prison" that some word historians have suspected to be from Romani stariben, of the same meaning.
این واژه در قرن نوزدهم میلادی به زندان تلقی می شد که به ظن تاریخ نگاران برگرفته از واژه رومی stariben به همین معنا است.
هیجان زدن، آشفته کردن
مثال: The announcement stirred excitement among the crowd.
اعلان هیجان و هیجان را در میان جمع ایجاد کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فقط همین ۳ تا معنی را میدهد دوستان :
۱ - هم زدن _ میکس کردن
۲ - به حرکت درآوردن ( به طور آهسته و اندک )
۳ - تحریک کردن یا برانگیختنِ احساسات
Stir controversy
برانگیختن جدال، مشاجره و دعوا
stir ( v ) ( stər ) =to move a liquid or substance around, using a spoon or sth similar, in order to mix it thoroughly, e. g. She stirred her tea. Stir the paint before you use it.
stir
تحریک کردن
به وجود اوردن
دو به هم زنی کردن
Cause trouble ( v )
دوستان به معنی هم زدن غذا هست.
برای مثال شما مادرتان میگه برو آشپزخونه سوپ رو هم بزن. . .
معنی مخلوط کردن نیست!!مخلوط کردن میشه mash
to cause a stir
جنجال به پا کردن
به جنبش افتادن
به جنب و جوش افتادن
مثال :
He had noticed that, as soon as he awoke, most of his animals also began to stir
stir
به معنای حرکت دادن هم میشه
i better be stirring myself and close the window
بهتره یه تکونی به خودم بدم ( حرکتی بکنم ) و اون پنجره رو ببندم
به هم زدن , مخلوط کردن ؛ تکون خوردن , تکون دادن ؛ برانگیختن , تحریک کردن ؛ جنبش
– She stirred her coffee with a teaspoon
– Add some milk to the mixture and stir well
– The alarm clock went off, but he didn't stir
...
[مشاهده متن کامل]

– a light breeze stirred the branches
– The music stirred her
– This book really stirs the imagination
– The speech caused a great stir

sentences:We have to stir all the ingredients to make the cake
Stir means in English:move a liquid around with a spoon or stick .
Stir means in Persian: بهم زدن , تکان دادن .
لایک کن 👍❤
ولوله انداختن، برانگیختن
it still stirs resentment in Washington
NEW YORK TIMES@
Meaning of stir:move a liquid around with a spoon or stick
movement
تکون خوردن
لایک کنید گایز👍🏻
√ مخلوطـ کردن√
To stir up:to cause problems or bad situations to happen
Ex:Covid_19 has been still stirring up countless problems over the world since last year.
move a liquid around with a spoon or stick
هم زدن، به حرکت درآوردن و تحریک کردن، جنب و جوش و تحرک
جنبش/تحرک گرفتن، به جنبش/تحرک درآمدن، ولوله انداختن
Stir within my soul
درون روح من کنکاش کن
جم خوردن
Stir the soup
سوپو هم بزن
To move a liquid, etc. round and round, using spoon, etc
امیختن - مخلوط کردن
stir somebody/something up
تحریک کردن، بر انگیختن
جنبش، حرکت، فعالیت، جم خوردن، تکان دادن، تحریک کردنقبه جنبش درآوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس