فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stimulates, stimulating, stimulated
حالات: stimulates, stimulating, stimulated
• : تعریف: to incite or rouse to activity, action, or increased action.
• مترادف: arouse, excite, incite
• متضاد: depress, discourage
• مشابه: activate, actuate, animate, brace, challenge, egg, encourage, foment, goad, induce, initiate, inspire, instigate, kindle, pique, prod, prompt, provoke, quicken, rouse, spark, spur, stir, thrill, wake, work
• مترادف: arouse, excite, incite
• متضاد: depress, discourage
• مشابه: activate, actuate, animate, brace, challenge, egg, encourage, foment, goad, induce, initiate, inspire, instigate, kindle, pique, prod, prompt, provoke, quicken, rouse, spark, spur, stir, thrill, wake, work
- The speech stimulated the crowd.
[ترجمه Alireza Khani] سخنرانی باعث تحریک جمعیت شد.|
[ترجمه Arash_kurd] سخنرانی جمعیت رو تحریک کرد|
[ترجمه شان] این سخنرانی جمعیت را تهییج کرد.|
[ترجمه گوگل] این سخنرانی باعث تحریک جمعیت شد[ترجمه ترگمان] این سخنرانی جمعیت را تحریک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This medicine stimulates the heart.
[ترجمه گوگل] این دارو باعث تحریک قلب می شود
[ترجمه ترگمان] این دارو قلب رو تحریک میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دارو قلب رو تحریک میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor asked questions to stimulate discussion.
[ترجمه مریم] پروفسور سوالاتی پرسید تا بحث را به چالش بکشد.|
[ترجمه شان] استاد این پرسش ها را کرد برای اینکه ( شرکت کنندگان ) در بحث را ترغیب کند.|
[ترجمه گوگل] استاد برای تحریک بحث سؤالاتی پرسید[ترجمه ترگمان] استاد سوالاتی را برای تحریک مباحثه پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- None of the books stimulated my interest.
[ترجمه گوگل] هیچ یک از کتاب ها علاقه من را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] هیچ کدام از کتاب ها توجه مرا تحریک نکرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیچ کدام از کتاب ها توجه مرا تحریک نکرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stimulating (adj.), stimulative (adj.), stimulatory (adj.), stimulatingly (adv.), stimulation (n.), stimulative (n.), stimulator (stimulater) (n.)
مشتقات: stimulating (adj.), stimulative (adj.), stimulatory (adj.), stimulatingly (adv.), stimulation (n.), stimulative (n.), stimulator (stimulater) (n.)
• : تعریف: to act as a stimulant or stimulus.
• مشابه: arouse, spur
• مشابه: arouse, spur
- We need a speaker for our cause who can stimulate.
[ترجمه گوگل] ما به یک سخنران برای هدف خود نیاز داریم که بتواند تحریک کند
[ترجمه ترگمان] ما به یک سخنگوی برای نهضت ما نیاز داریم که بتواند تحریک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما به یک سخنگوی برای نهضت ما نیاز داریم که بتواند تحریک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید