stilted

/ˈstɪltəd//ˈstɪltɪd/

معنی: قلنبه، پادراز، باشکوه، با آب و تاب، دارای چوب پا
معانی دیگر: (مانند آدم روی چوب پا) بلند، فرازیده، بالا رفته، با اب وتاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: stiltedly (adv.), stiltedness (n.)
• : تعریف: artificially or stiffly formal; pompous; affected.
متضاد: effortless, natural

- It's not enjoyable to read such stilted prose.
[ترجمه گوگل] خواندن چنین نثر ژولیده ای لذت بخش نیست
[ترجمه ترگمان] خواندن این نثر پر از stilted لذت بخش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She sounds awfully stilted in her letters.
[ترجمه گوگل] او در نامه هایش به طرز وحشتناکی خفه به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] خیلی خشک و خشک به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He writes in a formal and rather stilted style.
[ترجمه گوگل]او به سبک رسمی و نسبتاً سبک می نویسد
[ترجمه ترگمان]با لحن رسمی و نسبتا stilted می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The dialogue sounded stilted and unnatural, perhaps because of the translation from the original Russian.
[ترجمه گوگل]شاید به دلیل ترجمه از زبان روسی اصلی، دیالوگ بی‌حرکت و غیرطبیعی به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]این گفتگو به خاطر ترجمه از زبان روسی اصیل و غیر طبیعی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We made stilted conversation for a few moments.
[ترجمه گوگل]چند لحظه با هم صحبت کردیم
[ترجمه ترگمان]برای چند لحظه با لحنی خشک و خشک صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All too soon the stilted conversation ran out.
[ترجمه گوگل]خیلی زود مکالمه ی خنثی به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]به زودی گفتگوی مفصلی آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At other times her minimalist approach seems vaguely stilted, and even her immensely watchable face can't carry the day.
[ترجمه گوگل]در مواقع دیگر رویکرد مینیمالیستی او به‌طور مبهم به نظر می‌رسد، و حتی چهره فوق‌العاده تماشایی او نمی‌تواند این روز را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]در مواقع دیگر آن نزدیک شدن کوتاه او به طرز مبهمی خشک و خشک به نظر می رسد و حتی چهره immensely هم نمی تواند آن روز را حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Consequently they sound stilted and reluctant and rob what they say of much reward value.
[ترجمه گوگل]در نتیجه آن‌ها بی‌میل و بی‌میل به نظر می‌رسند و ارزش پاداش زیادی را از آنچه می‌گویند غارت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه آن ها با stilted و بی میلی صحبت می کنند و چیزی را که می گویند ارزش پاداش خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Granted, a lot of electronic exchanges are stilted and jittery.
[ترجمه گوگل]مسلماً، بسیاری از مبادلات الکترونیکی خاموش و پریشان هستند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، بسیاری از مبادلات الکترونیکی پر از stilted و متشنج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What was it that was happening, with this stilted mist hanging, obscuring the view of all but the immediate path ahead.
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتاد، با این مه آرام آویزان، که دید همه را به جز مسیری که پیش رو داشت، پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی که داشت اتفاق می افتاد این بود که با این مه خشک و خشک، منظره همه چیز را از نظر پنهان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We made polite, stilted conversation.
[ترجمه گوگل]ما مکالمه مودبانه و آرامی انجام دادیم
[ترجمه ترگمان]ما با هم مودبانه صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And all too soon the stilted conversation ran out.
[ترجمه گوگل]و خیلی زود مکالمه ی خنثی به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]به زودی گفتگوی مفصلی آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dialogue was stilted and robotlike.
[ترجمه گوگل]دیالوگ به صورت ربات مانند بود
[ترجمه ترگمان]گفتگو با stilted و robotlike بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Flashbacks to stilted junior-year productions started whizzing by faster than you can say Grosse Pointe Blank.
[ترجمه گوگل]فلاش‌بک‌ها به تولیدات سال‌های نوجوانی سریع‌تر از آنچه می‌توان گفت Grosse Pointe Blank شروع شد
[ترجمه ترگمان]flashbacks در زمینه تولیدات سال نوجوانان با سرعت بیشتر از آنچه که می توانید در این زمینه گفت، شروع به whizzing کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He found the whole conversation stilted and turgid.
[ترجمه گوگل]او کل مکالمه را گیج و مبهم دید
[ترجمه ترگمان]تمام گفتگو را با لحنی خشک و پر طمطراق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conversation seemed rather stilted and for some time Charlie himself seemed unable to speak at all.
[ترجمه گوگل]مکالمه نسبتاً آرام به نظر می رسید و برای مدتی به نظر می رسید که خود چارلی اصلاً نمی تواند صحبت کند
[ترجمه ترگمان]گفت وگو با لحنی تصنعی و تصنعی به نظر می رسید و برای مدتی چارلی انگار قادر به حرف زدن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Formerly it was stilted, boring, narrow in approach and poorly laid out.
[ترجمه گوگل]سابقاً این مکان مستهلک، خسته کننده، باریک و با چیدمان ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]پیش از این با لحنی خشک، خسته کننده، تنگ و ضعیف می نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قلنبه (صفت)
baggy, lumpy, pompous, highfalutin, nobby, bombastic, outstanding, flocculate, sonorous, high-flown, stilted, stodgy

پادراز (صفت)
legged, stilted

باشکوه (صفت)
stilted

با آب و تاب (صفت)
stilted

دارای چوب پا (صفت)
stilted

انگلیسی به انگلیسی

• stiff and awkward, labored, forced, artificial
stilted conversation or behaviour is very formal and unnatural.

پیشنهاد کاربران

- عصا قورت داده ( در توصیف رفتار )
1. تصنعی. متکلف 2. رسمی. خشک. غیر طبیعی
مثال:
her delivery was stilted
طرز بیان او تصنعی و خشک و رسمی بود.
artificially formal
( of behavior, speech, or writing ) too formal and not smooth or natural:
Legal language tends to be very stilted.
his behaviour is a stilted and unnatural
He writes in a formal and somewhat stilted style.
...
[مشاهده متن کامل]

The dialogue sounded stilted and unnatural, perhaps because of the translation from the original Russian.

خشک و رسمی
مثلا، برخوردشان خشک و رسمی بود.
پیچیده
خشک و تصنعی، غیر طبیعی
Unnatural
Stiffly formal
Studied
Affected
Pompous
Self concious
Mannered
Forced

پرتکلف
( حرف زدن ) قلنبه سلنبه
قلنبه قلنبه، پر طمطراق

بپرس