stillness


ارامش، خاموشی، سکوت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: absence of sound or motion.
متضاد: bustle
مشابه: calm, hush, quiet, repose, rest, silence

جمله های نمونه

1. perfect stillness
سکوت محض

2. an eeries stillness had settled over the city
سکوت اسرارآمیزی شهر را فراگرفته بود.

3. There was a sudden stillness in the air.
[ترجمه گوگل]سکون ناگهانی در هوا حاکم شد
[ترجمه ترگمان]سکوتی ناگهانی در فضا حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The stillness of night was broken by the boom of a cannon.
[ترجمه گوگل]سکون شب با بوم یک توپ شکسته شد
[ترجمه ترگمان]سکون شب توسط غرش توپ ها درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even in this stillness Leaphorn doubted if the sound would carry far.
[ترجمه گوگل]حتی در این سکون لیفورن شک داشت که آیا صدا به دورتر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]حتی در این سکون و سکون، تردید داشت که اگر صدا دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Scarcely a breath of air disturbed the stillness of the day.
[ترجمه گوگل]به ندرت یک نفس هوا سکون روز را بر هم زد
[ترجمه ترگمان]هنوز خبری از هوا نبود که سکوت آن روز را مختل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A voice behind the hedge broke the stillness.
[ترجمه گوگل]صدایی از پشت پرچین سکوت را شکست
[ترجمه ترگمان]صدایی از پشت حصار سکوت را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Four deafening explosions shattered the stillness of the night air.
[ترجمه گوگل]چهار انفجار کر کننده سکون هوای شب را در هم شکست
[ترجمه ترگمان]چهار انفجار کر کننده سکوت شب را درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the stillness you can hear calls from the hillside half a mile away.
[ترجمه گوگل]در سکون، می‌توان از دامنه تپه در فاصله نیم مایلی صداهایی شنید
[ترجمه ترگمان]در سکوتی که شما می توانید صدای زنگ نیم مایل را از دامنه کوه بشنوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And then there was blessed stillness.
[ترجمه گوگل]و سپس سکون مبارکی بود
[ترجمه ترگمان]و سپس سکوتی طولانی برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lights, the stillness, the absolute silence can capture the soul.
[ترجمه گوگل]نورها، سکون، سکوت مطلق می توانند روح را تسخیر کنند
[ترجمه ترگمان]خاموشی، سکون مطلق، سکوت مطلق می تواند روح را تسخیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is, too, a sense of timelessness, stillness and silence which leaves a deep impression on visitors.
[ترجمه گوگل]همچنین احساس بی زمانی، سکون و سکوت وجود دارد که تأثیر عمیقی بر بازدیدکنندگان می گذارد
[ترجمه ترگمان]سکوت ابدی و سکون و سکوتی که بر مهمانان تاثیری عمیق می گذارد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was something in his utter stillness - a tension that communicated itself to her.
[ترجمه گوگل]چیزی در سکون مطلق او وجود داشت - تنشی که خودش را به او رساند
[ترجمه ترگمان]چیزی در سکوت مطلق او وجود داشت، فشاری که به او منتقل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The muffled stillness of that day continued to cast a long, heavy pall over our lives.
[ترجمه گوگل]سکون خفه‌شده آن روز همچنان زندگی‌مان را طولانی و سنگین می‌کرد
[ترجمه ترگمان]سکون خفه آن روز همچنان بر روی زندگی ما سنگینی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• quiet, silence; absence of motion

پیشنهاد کاربران

Winter is a time of stillness
آرامش. سکون. سکوت. خاموشی
مثال:
, then everything was quiet, the night full of stars, everything calm, in peace, nothing moved, nothing breathed, a complete stillness.
بعد همه چیز ساکت بود، شب پر از ستاره ها، همه چیز آرام ، در صلح، هیچ چیز حرکت نمی کرد، هیچ چیز نفس نمی کشید، یک آرامش و سکوت کامل.
...
[مشاهده متن کامل]

سکوت , سکون
# nocturnal stillness
# Amid the stillness of the night
# Deathly stillness gripped the arena
# He lay in absolute stillness
مکث کردن . بی حرکت ماندن
سکون

بپرس