stiffly


بسختی، سخت، بطورسفت یاسی، بطور خشک یامصنوعی یارسمانه

جمله های نمونه

1. She held up her hand stiffly.
[ترجمه گوگل]دستش را محکم بالا گرفت
[ترجمه ترگمان]دستش را بالا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'Thank you,' she replied stiffly.
[ترجمه گوگل]او به سختی پاسخ داد: متشکرم
[ترجمه ترگمان]او با لحن محکمی جواب داد: متشکرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She spoke to me stiffly.
[ترجمه گوگل]سفت با من صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او با لحنی خشک و رسمی با من صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sat down stiffly on a chair by the wall, aware that they were looking at her.
[ترجمه شیلان] به سختی بر روی صندلی کنار دیوار نشست، انگاه متوجه شد که انها داشتند بهش نگاه میکردند
|
[ترجمه گوگل]سفت روی صندلی کنار دیوار نشست و متوجه شد که به او نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی کنار دیوار نشست و متوجه شد که آن ها به او نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The key turned stiffly in the lock.
[ترجمه گوگل]کلید به شدت در قفل چرخید
[ترجمه ترگمان]کلید را محکم در قفل چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The soldiers stood stiffly to attention.
[ترجمه گوگل]سربازان به سختی در مقابل توجه ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازها به سختی ایستادند تا توجه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sat stiffly, with a pained expression on his face .
[ترجمه گوگل]سفت نشسته بود، با حالتی دردناک روی صورتش
[ترجمه ترگمان]او به سختی نشسته بود و حالت غم انگیزی بر چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Moira sat stiffly upright in her straight-backed chair.
[ترجمه گوگل]مویرا سفت و محکم روی صندلی پشتی راستش نشسته بود
[ترجمه ترگمان]مویرا روی صندلی صاف و پشتی صندلی اش راست نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His manner was stiffly formal.
[ترجمه گوگل]رفتار او به شدت رسمی بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش رسمی و رسمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He climbed stiffly from the Volkswagen.
[ترجمه گوگل]او به سختی از فولکس واگن بالا رفت
[ترجمه ترگمان]با حالتی شق ورق از فولکس واگن بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She roused herself stiffly from her chair.
[ترجمه گوگل]خودش را سفت از روی صندلی بلند کرد
[ترجمه ترگمان]به سختی خود را از روی صندلی بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stiffly, reluctantly, she rose to her feet and began to sweep up the litter of broken china.
[ترجمه گوگل]سفت و بی میل از جایش بلند شد و شروع به جارو کردن زباله های چینی شکسته کرد
[ترجمه ترگمان]سپس با بی میلی و بی میلی از جا برخاست و شروع به رفتن کرد که ظروف چینی شکسته را جمع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She sat down rather stiffly on the grass, being careful to keep a safe distance between them.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً سفت روی چمن ها نشست و مراقب بود که فاصله ایمن بین آنها حفظ شود
[ترجمه ترگمان]با احتیاط روی علف ها نشست، مراقب بود که فاصله اش را با آن ها حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If he ran, it ran too, moving stiffly, like a corpse.
[ترجمه گوگل]اگر می دوید، آن هم می دوید و سفت و سخت حرکت می کرد، مثل جسد
[ترجمه ترگمان]اگر می دوید، به سختی می دوید، مثل یک جسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• rigidly, in a stiff manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : stiffen
✅️ اسم ( noun ) : stiffness
✅️ صفت ( adjective ) : stiff
✅️ قید ( adverb ) : stiffly / stiff
به سختی

بپرس