stickle

/ˈstɪkəl//ˈstɪkəl/

معنی: مداخله کردن، میانجگیری کردن
معانی دیگر: ستیز گری کردن، عیب گرفتن، دنبال دعوا گشتن، درد سر ایجاد کردن، لجاجت کردن، تردید، سراشیب، اشفتگی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stickles, stickling, stickled
(1) تعریف: to argue stubbornly, esp. over trivial matters.

(2) تعریف: to bring up objections.

جمله های نمونه

1. Space should not stickle on the traditional logic thinking way, but should explore the innovative shape ploy to create the sense of full of the milk of human kindness, fashionable and modern.
[ترجمه گوگل]فضا نباید به روش تفکر منطقی سنتی بچسبد، بلکه باید ترفند شکل بدیع را برای ایجاد حس پر از شیر مهربانی انسان، شیک و مدرن کشف کند
[ترجمه ترگمان]فضا نباید به روش تفکر سنتی برتری داشته باشد، بلکه باید آن شکل نوآورانه را کشف کند تا حس کامل از شیر محبت انسانی، مد روز و مدرن را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Analogy stickle into the column, do not know to change along with changes in the form of opinions or approaches.
[ترجمه گوگل]قیاس به ستون می چسبد، نمی دانم همراه با تغییر در شکل نظرات یا رویکردها تغییر کند
[ترجمه ترگمان]قیاس با قیاس به ستون، خود را با تغییراتی در شکل نظرات یا رویکردهای خود تغییر نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Analogy stickle into the column, do not know to follow the changes in the form of opinion or approach to change.
[ترجمه گوگل]قیاس به ستون می چسبد، نمی دانم تغییرات را در قالب نظر یا رویکرد تغییر دنبال کنید
[ترجمه ترگمان]قیاس با قیاس به ستون، نمی داند که تغییرات شکل عقیده یا رویکرد تغییر را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Therefore, religious school of their prejudices and traditions of stickle for the.
[ترجمه گوگل]بنابراین، مکتب دینی از تعصبات و سنت های خود برای چنگ زدن
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مکتب مذهبی of و سنت of برای the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the Hainan island war, the commanders in battlefront didn t stickle to the indication of Mao Zedong, however established fighting direction thoughts and fighting plans corresponded to the practice.
[ترجمه گوگل]در جنگ جزیره هاینان، فرماندهان در جبهه نبرد به نشانه های مائو تسه تونگ پایبند نبودند، با این حال افکار جهت مبارزه و برنامه های جنگی ایجاد شده با رویه مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]در جنگ جزیره هاینان، فرماندهان در battlefront به نشانه هایی از مایو تسه تونگ واکنش نشان ندادند، با این حال، افکار جهت مبارزه با اهداف جهت مبارزه با این عمل هماهنگ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مداخله کردن (فعل)
put in, interfere, meddle, interlope, intermeddle, interpose, intervene, interject, stickle

میانجگیری کردن (فعل)
stickle

پیشنهاد کاربران

بپرس