صفت ( adjective )
حالات: sterner, sternest
مشتقات: sternly (adj.), sternness (n.)
حالات: sterner, sternest
مشتقات: sternly (adj.), sternness (n.)
• (1) تعریف: firm and uncompromising.
• مترادف: firm, rigorous, severe, strict
• متضاد: flexible, lenient, soft
• مشابه: adamant, determined, dour, Draconian, exacting, grim, hard, imperious, inflexible, obdurate, overbearing, resolute, rigid, stiff, stringent, unbending, uncompromising, unyielding
• مترادف: firm, rigorous, severe, strict
• متضاد: flexible, lenient, soft
• مشابه: adamant, determined, dour, Draconian, exacting, grim, hard, imperious, inflexible, obdurate, overbearing, resolute, rigid, stiff, stringent, unbending, uncompromising, unyielding
- His father had a stern will, and no one could persuade him differently once his mind was made up.
[ترجمه گوگل] پدرش اراده ای سختگیرانه داشت و وقتی تصمیمش قطعی شد، هیچ کس نمی توانست او را به گونه ای دیگر متقاعد کند
[ترجمه ترگمان] پدرش اراده قوی داشت و هیچ کس نمی توانست او را به صورت دیگری متقاعد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدرش اراده قوی داشت و هیچ کس نمی توانست او را به صورت دیگری متقاعد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stern actions will have to be taken in the light of this crime.
[ترجمه گوگل] در پرتو این جنایت باید اقدامات جدی انجام شود
[ترجمه ترگمان] اقدامات استرن باید در پرتو این جرم گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اقدامات استرن باید در پرتو این جرم گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: grim or forbidding.
• مترادف: austere, dour, forbidding, grim
• متضاد: friendly, genial, gentle
• مشابه: cold, gloomy, grave, hard, hardhearted, harsh, Spartan, stark, sullen, unbending, uninviting, unkind
• مترادف: austere, dour, forbidding, grim
• متضاد: friendly, genial, gentle
• مشابه: cold, gloomy, grave, hard, hardhearted, harsh, Spartan, stark, sullen, unbending, uninviting, unkind
- His face was stern, and we knew then that we were in trouble.
[ترجمه گوگل] قیافهاش خشن بود و آن موقع میدانستیم که دچار مشکل شدهایم
[ترجمه ترگمان] صورتش عبوس بود و ما می دانستیم که ما تو دردسر افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صورتش عبوس بود و ما می دانستیم که ما تو دردسر افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the rear or back part of anything, esp. a nautical vessel. (Cf. bow
- Some of you go up front; there is too much weight in the stern.
[ترجمه گوگل] برخی از شما جلوتر می روید وزن بیش از حد در قسمت عقب وجود دارد
[ترجمه ترگمان] بعضی از شما جلو می روید، بیش از اندازه سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعضی از شما جلو می روید، بیش از اندازه سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید