• : تعریف: conforming to or influenced by a stereotype or stereotypes. • مشابه: prejudiced
- He fit the stereotypical image of an Irishman.
[ترجمه ممد] او تصویر کلیشه ای از یک ایرلندی را درست کرد
|
[ترجمه گوگل] او با تصویر کلیشه ای یک ایرلندی مطابقت داشت [ترجمه ترگمان] او تصویر کلیشه ای یک ایرلندی را درست کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Dictionary definitions tend to show stereotypical patterns of usage.
[ترجمه گوگل]تعاریف فرهنگ لغت تمایل به نشان دادن الگوهای کلیشه ای استفاده دارند [ترجمه ترگمان]تعاریف فرهنگ لغت تمایل دارند الگوهای کلیشه ای استفاده را نشان دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Customers are tired of the stereotypical, fast-talking salesperson.
[ترجمه Aria] مشتریان از صحبت های سریع و کلیشه ای فروشنده خسته شده اند
|
[ترجمه گوگل]مشتریان از فروشنده کلیشه ای و تند صحبت خسته شده اند [ترجمه ترگمان]مشتریان از یک فروشنده کلیشه ای و کلیشه ای خسته شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Dara challenges our stereotypical ideas about gender and femininity.
[ترجمه گوگل]دارا ایده های کلیشه ای ما در مورد جنسیت و زنانگی را به چالش می کشد [ترجمه ترگمان]دره خلق ایده های کلیشه ای را در مورد جنسیت و زنانگی به چالش می کشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. But he purposely rejected stereotypical liberal stands on such basic issues as welfare and capital punishment.
[ترجمه گوگل]اما او عمداً مواضع لیبرال های کلیشه ای در مورد موضوعات اساسی مانند رفاه و مجازات اعدام را رد کرد [ترجمه ترگمان]اما او به عمد اصول لیبرال را در مورد مسائل اساسی مانند رفاه و مجازات اعدام رد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Am I proud of resorting to stereotypical womanly wiles when I am supposed to be a postmodernist feminist egalitarian?
[ترجمه گوگل]آیا زمانی که قرار است یک برابری طلب فمینیست پست مدرنیست باشم به توسل به حیله های کلیشه ای زنانه افتخار می کنم؟ [ترجمه ترگمان]آیا من به متوسل شدن به stereotypical زنانه wiles که قرار است طرفدار حقوق egalitarian باشم افتخار می کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Straitlaced Amos, for example, was less stereotypical than his pals, and Sapphire spoke nothing like her husband.
[ترجمه گوگل]برای مثال، آموس تنگبند نسبت به دوستانش کمتر کلیشهای بود و یاقوت کبود چیزی شبیه شوهرش صحبت نمیکرد [ترجمه ترگمان]برای مثال، Straitlaced آموس از دوستانش کم تر stereotypical بود و Sapphire هیچ شباهتی به شوهرش نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Consider the case of the stereotypical Californian - tall, fit, bronzed, driving carefree down the freeway.
[ترجمه گوگل]مورد کلیشه ای کالیفرنیایی را در نظر بگیرید - قد بلند، تناسب اندام، برنزی، رانندگی بی دغدغه در بزرگراه [ترجمه ترگمان]به پرونده of Californian - بلند، متناسب، برنزه، رانندگی در بزرگراه فکر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. But any fear that this novel is a stereotypical Boys in the Sand tome is immediately dashed.
[ترجمه گوگل]اما هر ترسی مبنی بر اینکه این رمان یک داستان کلیشه ای پسران در شن است فوراً از بین می رود [ترجمه ترگمان]اما هر ترسی مبنی بر این که این رمان \"پسران کلیشه ای\" در کتاب \"سند\" است، بلافاصله با شکست مواجه خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There are very stereotypical male-dominated circumstances.
[ترجمه گوگل]شرایط بسیار کلیشه ای تحت سلطه مردان وجود دارد [ترجمه ترگمان]شرایط حاکم بر مردان بسیار کلیشه ای وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. All capitalists are not like the stereotypical tycoons: heartless moguls with cigars, double-breasted suits, and limos.
[ترجمه گوگل]همه سرمایه داران مانند سرمایه داران کلیشه ای نیستند: مغول های بی عاطفه با سیگار برگ، کت و شلوار دو سینه، و لیمو [ترجمه ترگمان]همه سرمایه داران مثل the کلیشه ای نیستند: افراد با نفوذ بی عاطفه با سیگار برگ، کت و شلوار دو سینه، و limos [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Is it then restricted to ritual, stereotypical or culturally symbolic forms?
[ترجمه گوگل]آیا پس از آن به اشکال آیینی، کلیشه ای یا نمادین فرهنگی محدود می شود؟ [ترجمه ترگمان]آیا آن زمان به مراسم مذهبی، کلیشه ای یا فرهنگی محدود می شود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Stereotypical images of women are used to legitimise male dominance.
[ترجمه گوگل]تصاویر کلیشه ای از زنان برای مشروعیت بخشیدن به سلطه مردان استفاده می شود [ترجمه ترگمان]تصاویر stereotypical از زنان برای مشروعیت بخشیدن به سلطه مرد مورد استفاده قرار می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. One traditional approach to assessment is stereotypical labelling by practitioners.
[ترجمه گوگل]یک رویکرد سنتی برای ارزیابی، برچسب زدن کلیشه ای توسط پزشکان است [ترجمه ترگمان]یک رویکرد سنتی برای ارزیابی، برچسب زدن بر روی برچسب گذاری توسط افراد حرفه ای است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Jess is also cast in stereotypical light, the " grinning " negro, " all eyes and teeth ".
[ترجمه گوگل]جس همچنین در نور کلیشه ای نقش می بندد، سیاهپوست «خندان»، «همه چشم و دندان» [ترجمه ترگمان]\"جس\" همچنین با stereotypical کلیشه ای \"سیاه\" و \"همه چشم ها و دندان ها\" بازی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. But, my sort of meaningless response would be stereotypical of what?
[ترجمه گوگل]اما، نوع پاسخ بی معنی من، کلیشه ای از چه چیزی خواهد بود؟ [ترجمه ترگمان]اما، یه جواب بی معنی از چی می شه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید