• : تعریف: preconceived in a simple and often misleading way. • متضاد: original
- Many of us have stereotyped ideas about creative artists.
[ترجمه گوگل] بسیاری از ما ایده های کلیشه ای در مورد هنرمندان خلاق داریم [ترجمه ترگمان] بسیاری از ما ایده های مشابهی در مورد هنرمندان خلاق داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. stereotyped pictures of teachers
تصویرهای کلیشه ای معلم ها
2. She encapsulates the stereotyped image that the British have of Americans.
[ترجمه گوگل]او تصویر کلیشه ای که بریتانیایی ها از آمریکایی ها دارند را در بر می گیرد [ترجمه ترگمان]او یک تصویر کلیشه ای را در خود جای می دهد که انگلیسی ها از آمریکایی ها استفاده می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We tried not to give the children sexually stereotyped toys.
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم اسباب بازی های کلیشه ای جنسی را به بچه ها ندهیم [ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم به کودکان اسباب بازی های کلیشه ای داده نشویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was stereotyped by some as a rebel.
[ترجمه انتصاری] برای برخی اینگونه جا افتاده بود که او شورشی است
|
[ترجمه گوگل]برخی او را یک شورشی می پنداشتند [ترجمه ترگمان]مثل یه شورشی تقلید شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Men and women are becoming less constrained by stereotyped roles.
[ترجمه گوگل]مردان و زنان کمتر تحت تأثیر نقش های کلیشه ای قرار می گیرند [ترجمه ترگمان]مردان و زنان با نقش های کلیشه ای احساس محدودیت کمتری می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Why are professors stereotyped as absent-minded?
[ترجمه گوگل]چرا اساتید کلیشه ای غایب هستند؟ [ترجمه ترگمان]چرا استادان مثل آدم های حواس پرت می خندند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Children from certain backgrounds tend to be stereotyped by their teachers.
[ترجمه گوگل]کودکان با پیشینه های خاص معمولاً توسط معلمانشان کلیشه می شوند [ترجمه ترگمان]کودکانی که سابقه خاصی دارند، تمایل دارند که به وسیله استادان خود کلیشه ای باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is the stereotyped image of the helpless female which arouses modern indignation.
[ترجمه گوگل]این تصویر کلیشه ای از زن درمانده است که خشم مدرن را برمی انگیزد [ترجمه ترگمان]این تصویر ثابتی از آن زن درمانده و بی پناه است که نفرت جدید را بیدار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Mistakenly, I had expected a stereotyped vulgarity.
[ترجمه گوگل]به اشتباه، انتظار یک ابتذال کلیشه ای را داشتم [ترجمه ترگمان]من انتظار داشتم که یک تجاوز معمولی و یکنواخت داشته باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Stereotyped deviant behaviour is inevitably a social phenomenon, and concerns us almost as much as it does social psychologists or psychiatrists.
[ترجمه گوگل]رفتار انحرافی کلیشه ای ناگزیر یک پدیده اجتماعی است و تقریباً به اندازه روانشناسان اجتماعی یا روانپزشکان نگران ماست [ترجمه ترگمان]منحرف کردن رفتار انحرافی به طور اجتناب ناپذیری یک پدیده اجتماعی است و تقریبا به همان اندازه که روانشناسان اجتماعی یا روان پزشکان عمل می کنند، ما را نگران می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was stereotyped a villain.
[ترجمه گوگل]او یک شرور کلیشه ای بود [ترجمه ترگمان] اون فقط یه آدم تبهکار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He had followed his script, fulfilled his stereotyped purpose, but never really acted of his own accord.
[ترجمه گوگل]او فیلمنامهاش را دنبال کرده بود، هدف کلیشهای خود را برآورده کرده بود، اما هرگز واقعاً به میل خودش عمل نکرد [ترجمه ترگمان]او وصیت نامه خود را دنبال کرده بود و به پیروی از هدفش انجام داده بود، اما هرگز به میل خودش عمل نکرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It would make a poem too stereotyped if this did in fact happen and so the metrical pattern will be varied.
[ترجمه گوگل]اگر واقعاً این اتفاق بیفتد، شعر را خیلی کلیشه ای می کرد و بنابراین الگوی متریک متنوع خواهد بود [ترجمه ترگمان]اگر این اتفاق بیافتد یک شعر بسیار کلیشه ای خواهد بود و الگوی metrical متفاوت خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Celie strived not to conform to a stereotyped henpecked housebound wife.
[ترجمه گوگل]سلی تلاش کرد تا با یک همسر کلیشهای خانهدار و مرغپخته سازگار نباشد [ترجمه ترگمان]Celie strived که با یک زن housebound stereotyped مطابقت نداشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید