step into

جمله های نمونه

1. It was sheer luxury to step into a hot bath.
[ترجمه گوگل]قدم گذاشتن در یک حمام آب گرم کاملاً لوکس بود
[ترجمه ترگمان]تجمل محض بود که وارد حمام داغ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Gill's sudden illness meant that Kathy had to step into the breach.
[ترجمه گوگل]بیماری ناگهانی گیل به این معنی بود که کتی باید وارد شکاف می شد
[ترجمه ترگمان]بیماری ناگهانی گیل به این معنی بود که \"کتی\" باید قدم به شکاف گذاشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was persuaded to step into the breach temporarily when they became too ill to continue.
[ترجمه گوگل]من متقاعد شدم که به طور موقت وارد این شکاف شوم، زمانی که آنها برای ادامه بیماری بیش از حد بیمار شدند
[ترجمه ترگمان]من متقاعد شدم که وقتی آن ها بیش از حد بیمار می شوند، به شکاف وارد می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Who do you think will step into Sarah's shoes when she goes?
[ترجمه گوگل]به نظر شما وقتی سارا برود چه کسی به جای او پا می گذارد؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنید وقتی او می رود چه کسی وارد کفش های سارا می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She watched the tall, lean figure step into the car.
[ترجمه hani] او به هیکل لاغر و درازی که وارد ماشین میشد نگا کرد
|
[ترجمه گوگل]او قد بلند و لاغر را تماشا کرد که وارد ماشین شد
[ترجمه ترگمان]زن قد بلند و لاغر و لاغر را دید که وارد اتومبیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You step into a bear trap covered with snow.
[ترجمه گوگل]وارد تله خرس پوشیده از برف می شوید
[ترجمه ترگمان]به تله خرس که پوشیده از برف است قدم می گذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She took a step into the room and noticed a dark red dress on the sofa.
[ترجمه گوگل]قدمی به داخل اتاق رفت و متوجه یک لباس قرمز تیره روی مبل شد
[ترجمه ترگمان]یک قدم به داخل اتاق رفت و متوجه لباس سرخ تیره روی نیمکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Step into the wheelhouse and take the helm on a dark and stormy night!
[ترجمه گوگل]در یک شب تاریک و طوفانی وارد چرخ‌خانه شوید و سکان فرمان را در دست بگیرید!
[ترجمه ترگمان]به خانه سکان قدم بگذارید و در یک شب طوفانی و طوفانی سکان را به دست بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Would the Young King step into the Old King's shoes?
[ترجمه گوگل]آیا پادشاه جوان به جای پادشاه پیر قدم می گذارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا شاه جوان به جای پای شاه پیر می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let's step into our works.
[ترجمه گوگل]پا در کارهایمان بگذاریم
[ترجمه ترگمان]بیا قدم به کارمان بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government always has the ability to step into the market to buy or sell its own bonds.
[ترجمه گوگل]دولت همیشه این توانایی را دارد که برای خرید یا فروش اوراق خود وارد بازار شود
[ترجمه ترگمان]دولت همیشه این توانایی را دارد که وارد بازار شود تا اوراق قرضه خود را بخرد یا بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Die Gruenen seem poised to step into the third party gap.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد Die Gruenen آماده است تا وارد شکاف شخص ثالث شود
[ترجمه ترگمان]Die به نظر می رسد که آماده رفتن به شکاف سومین حزب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When Arthur Donnithorne and Rector Irwine step into her kitchen, her anxiety is relieved by their geniality.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آرتور دانیتورن و رکتور ایروین وارد آشپزخانه او می شوند، با نبوغ بودن آنها از اضطراب او کاسته می شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آرتور Donnithorne و کشیش در آشپزخانه اش قدم به قدم گذاشتند، نگرانی او از geniality آسوده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some will say, Once you step into the other world, you can never come back.
[ترجمه گوگل]بعضی ها خواهند گفت، وقتی پا به دنیای دیگر گذاشتی، دیگر نمی توانی برگردی
[ترجمه ترگمان]برخی می گویند، هنگامی که به دنیای دیگر پا می گذارید، هرگز نمی توانید برگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And to step into the shrine.
[ترجمه گوگل]و قدم به حرم بگذارم
[ترجمه ترگمان]و برای قدم زدن به مقبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• follow the performance of instructions in a program

پیشنهاد کاربران

my mom steped into mediate
مادرم برای پادرمیانی کردن مداخله کرد
شروع کردن کاری که در آن مهارت داریم، وارد شدن
to start doing something, or become involved in a situation
شروع به انجام کاری یا درگیر شدن در شغل و کاری
وارد شدن
Step into my office. . .
پا میان گذاردن
قدم گذاشتن در کاری

بپرس