step

/ˈstep//step/

معنی: رفتار، درجه، رتبه، مرحله، پله، قدم، گام، پلکان، صدای پا، رکاب، قدم برداشتن، قدم زدن
معانی دیگر: (در راه رفتن) گام، مسافت کم، فاصله ی کوتاه، نزدیکی، طرز گام برداری، صدای راه رفتن، (پلکان یا نردبان و غیره) پله، (جمع) پلکان، راه پله، گامه، منزل، پله دار، پله پله، پله ای، پا نهادن، گام برداشتن یا نهادن، راه رفتن، رفتن، عزیمت کردن، با گام اندازه گرفتن، گز کردن، پله پله کردن، دندانه دار کردن، پله دار کردن، تاقچه دار کردن، (با: into) به دست آوردن، رسیدن به، (با پا) فشار دادن، گرفتن، مرحله دار کردن، مرحله ای کردن، گامه دار کردن، فاصله ی طی شده در یک گام، جای پا (footprint هم می گویند)، (انگلیس) نردبان کوتاه، نردبان پله پهن (مثلا برای دسترسی به تاقچه ی بلند)، نردبان تاشو، (معدن) تاقچه، (در اطراف دکل کشتی) سکو، تختگاه، مرتبه، مقام، شان، ارج، رده، (ارتش) قدم رو، قدم رو کردن، پا گرفتن، پیشوند: وابسته به روابط زناشویی، نا -، - ناتنی [stepchild یا stepsister]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in step
(1) تعریف: the movement made by lifting one foot and placing it down in another place; motion used in walking.
مترادف: footstep, pace
مشابه: walk

(2) تعریف: the distance traversed in one such movement.
مترادف: footstep, pace

(3) تعریف: a short distance.

(4) تعریف: a raised surface that supports the foot when ascending and descending; stair.
مترادف: stair

(5) تعریف: (pl.) a usually outdoor set of steps.

- Many students were sitting outside on the steps of the library enjoying the fine weather.
[ترجمه گوگل] بسیاری از دانش آموزان بیرون روی پله های کتابخانه نشسته بودند و از هوای خوب لذت می بردند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از دانش آموزان در بیرون از پله های کتابخانه نشسته بودند و از هوای خوب لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the sound made when walking.
مترادف: footfall, footstep, tread

(7) تعریف: a fixed pace, rhythm, or pattern used in dancing or other type of movement.
مترادف: movement, pattern

- We learned a new step at the disco.
[ترجمه گوگل] ما یک مرحله جدید را در دیسکو یاد گرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما یک گام جدید در دیسکو گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: one in a sequence of stages in a process.
مترادف: procedure, stage
مشابه: degree, jump

- Follow the steps carefully in assembling the bicycle.
[ترجمه گوگل] مراحل مونتاژ دوچرخه را به دقت دنبال کنید
[ترجمه ترگمان] با دقت مراحل سوار کردن دوچرخه را دنبال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: steps, stepping, stepped
(1) تعریف: to move by taking one or a few steps.
مترادف: tread, walk
مشابه: amble, move, pace, pad, saunter, shuffle, stalk, stand, stride, stroll, tramp, trudge

(2) تعریف: to place the foot down; tread.
مترادف: tread
مشابه: stamp, stomp, tramp, trample, tromp

- He stepped on an ant.
[ترجمه گوگل] پا روی مورچه ای گذاشت
[ترجمه ترگمان] روی یک مورچه پا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to walk (a particular distance or number of steps).
مترادف: walk
مشابه: pace, stride, tread

(2) تعریف: to measure (usu. fol. by off).
مترادف: pace
مشابه: measure

- He stepped off the length of his driveway.
[ترجمه گوگل] او از طول مسیر خود خارج شد
[ترجمه ترگمان] از انتهای پارکینگ خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: related by way of a remarriage.

- stepfather
[ترجمه گوگل] پدر خوانده
[ترجمه ترگمان] ناپدری ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- stepchildren
[ترجمه گوگل] فرزندان ناتنی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. step table
میز پله پله

2. step (move) aside
کنار رفتن،کناره گیری کردن

3. step (or tread) on someone's toes
پا روی پای کسی گذاشتن،به حقوق کسی تجاوز کردن،پاپی شدن

4. step by step
قدم به قدم،گام به گام،مرحله به مرحله

5. step down
1- پایین رفتن یا آمدن 2- (به تدریج) کاستن 3- استعفا دادن

6. step in
دخالت کردن،میانجی شدن،پا در میانی کردن

7. step it
رقصیدن

8. step on it
(عامیانه) (اتومبیل را) گاز دادن،تندتر راندن،شتاب کردن

9. step on the gas
(خودمانی) گاز دادن،پا روی گاز گذاشتن

10. step out
1- (موقتا) خارج شدن،بیرون رفتن 2- با گام های بلند راه رفتن 3- (با: on) بی ناموسی کردن،(در ازدواج) خیانت کردن

11. step up
1- (به کسی یا چیزی) نزدیک شدن 2- پیشرفت کردن 3- افزودن،زیاد کردن

12. a step backward
گامی به قهقرا

13. don't step on the nail
روی میخ پا نگذار!

14. to step a key
کلید را دندانه دار کردن

15. to step ashore
به ساحل پا نهادن

16. to step on the brake
ترمز گرفتن (پا روی ترمز گذاشتن)

17. break step
(مشق نظام) آزاد راه رفتن،قدم رو نکردن

18. in step
1- قدم رو،در حال قدم برداری همگام 2- (رژه) پا گرفتن 3- همگام،هم قدم

19. keep step (with)
همگام بودن (با)،هماهنگ بودن،گام به گام (با کسی یا چیزی) حرکت کردن

20. a back step
گامی به عقب

21. a retrograde step
گامی به عقب

22. an important step forward
گام مهمی به پیش

23. out of step with the modern world
نا هماهنگ با دنیای جدید

24. the goose step
(ارتش) گام برداری (یا رژه) با زانوهای راست

25. the tango step
طرز گام برداری در رقص تانگو

26. out of step (with)
ناهمگام (با)،نا هماهنگ،نا متجانس با

27. watch one's step
1- در راه رفتن مواظب بودن،با دقت گام نهادن 2- (عامیانه) احتیاط کردن،مواظب بودن

28. we got a step closer to victory
یک مرحله به پیروزی نزدیک تر شدیم.

29. we must keep step with the changes in the world
باید با تغییرات جهان هماهنگ باشیم.

30. well, i must step along now
خب،حالا باید بروم.

31. take a false step
حرکت اشتباهی کردن،گام خطا برداشتن

32. abnegation is the first step toward piety
ایثار اولین قدم در راه تقوا است.

33. he explained the next step
مرحله ی بعدی را شرح داد.

34. he stumbled over the step and fell headlong to the ground
پایش به پله گرفت و با سر بر زمین افتاد.

35. self-knowledge is the first step toward knowing others
خودشناسی نخستین گام به سوی شناخت دیگران است.

36. she took a backward step
او گامی به قهقرا برداشت.

37. the school is a step away from his house
مدرسه در یک قدمی خانه ی اوست.

38. think what your next step should be
درباره ی اقدام بعدی خود تصمیم بگیر.

39. iraj was standing on the step beneath mina
ایرج روی پله ی پایین تر از مینا ایستاده بود.

40. i stubbed my toe against the step
انگشت پایم به پله گرفت.

41. she held my hand and led me step by step
دستم بگرفت و پا به پا برد

42. she took my hand and guided me step by step. . .
دستم بگرفت و پابپا برد. . .

43. a journey of a thousand miles begins with the first step
(مسافرت هزار مایلی با نخستین گام آغاز می شود) قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

مترادف ها

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

رتبه (اسم)
order, degree, grade, rating, dignity, rank, stratum, station, step

مرحله (اسم)
leg, point, period, degree, grade, stage, station, stadium, step, phase

پله (اسم)
degree, scale, quantum, stage, echelon, stair, step, rung, round of the ladder

قدم (اسم)
pace, foot, stride, step, goer, footstep, footpace

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

پلکان (اسم)
ramp, pitch, ghat, step, ladder, stile, stairway, ghaut

صدای پا (اسم)
tramp, plod, step, pad

رکاب (اسم)
pedal, step, stirrup

قدم برداشتن (فعل)
step

قدم زدن (فعل)
gait, stride, vamp, step, stroll, pad

تخصصی

[شیمی] جزء واکنش
[عمران و معماری] پله
[کامپیوتر] مرحله، گحام .
[برق و الکترونیک] گام 1. یک عملیات در روال کامپیوتری 2. قسمتی از شکل موج تابع پله، که از یک تغییر ناگهانی در دامنه و مدت زمانی در مقدار دامنه ی جدید تشکیل شده است . - پله، گام، مرحله
[فوتبال] گام –قدم
[نساجی] درجه - مرحله
[ریاضیات] پله ای
[] شیب تند دامنه
[آب و خاک] گام، مرحله، پله

انگلیسی به انگلیسی

• movement made by lifting the foot and setting it down in another place; distance covered by moving one foot ahead of the other; short distance; stair; stage in a process
move by lifting the foot and setting it down in another spot; walk; place the foot on, tread
related to by the remarriage of a parent and not by blood
a step is the movement made by lifting your foot and putting it down in a different place.
if you step on something, you put your foot on it.
if you step in a particular direction, you walk in that direction.
a step is also one of a series of actions or one of a series of stages that is necessary in order to achieve a particular goal or to arrive at a successful conclusion.
a step is also a raised flat surface, often one of a series, on which you put your feet in order to walk up or down to a different level.
if someone tells you to watch your step, they are warning you to be more careful about your behaviour so that you don't get into trouble.
if you do something step by step, you do it by progressing gradually from one stage to the next.
if you take steps to achieve a particular goal, you do the things that are necessary to achieve it.
if a group of people are walking in step, they are moving their feet forward at exactly the same time as each other.
if you step aside, you allow someone else to do a job or an activity that you had intended to do.
if you step back, you think about a situation in a fresh and detached way.
if you step down or step aside, you resign from an important job or position.
if you step in, you start to help in a difficult situation which you are not directly involved in.
if you step up something, you intensify it or increase it.

پیشنهاد کاربران

قدم، گام
مثال: He took a step forward.
او یک قدم به جلو برداشت.
❍ فعل ( ) : پاگذاشتن، پا ماندن
مثال:
• Look both sides before stepping onto a crosswalk.
ترجمه: پیش از پاگذاشتن روی پیاده گذر، هردو سو را نگاه کن.
step around
نادیده گرفتن
اعتنا نکردن
چشم پوشی کردن
اقدام - عمل
در موسیقی به معنای پرده است. یک پرده whole step و نیم پرده half step
به معنی گام قدم
اما اگر با اسامی خانواده همراه بود، مثل
step father. . step mother. . step son . . step brother. step sister به معنی نا تنی هست. . پدرناتنی ، مادر ناتنی و. . .
رده
( جمع ) نردبان
We need the steps to get into the attic
رفتار، مرحله، درجه
قدم ( اسم )
First step
قدم اول
قدمگاه
follow my steps to find me 🧧
قدم هایم را دنبال کن تا پیدام کنی
گام، قدم
اگر قبل step عدد اومد مثل third step بیاد معنی درجه میده به معنی درجه سوم یا مرتبه سوم کهیعنی سه مرتبه مجهول ما جهش پیدا کرده و دوبار مشتق گرفتیم
این کلمه معانی مختلفی دارد مثل پله یا سطح و مرحله اما اگر کنار کلماتی مفهومی مثل مادر یا پدر یا اینگونه اعضای خانواده بیاید معنی ناتنی پیدا میکند Step mother ( مادر ناتنی ) یا Step uncle ( عمو ناتنی ) و اینگونه موارد : - )
پله
بخش ( در صورت همراه شدن با نسبت های خانوادگی، فامیلی به معنی:ناتنی میباشد.
پلکان
پا گذاشتن
سطح
مرحله
قدم بر داشتن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس