دور شدن
روی برگرداند
فرار کردن ( مثل فرار سگ از گربه )
روی برگرداند
فرار کردن ( مثل فرار سگ از گربه )
سر خر را کج کردن. ( فرمون رو چرخوندن ) ، رو به سمت کسی یا چیزی نرفتن و دوری کردن
دور کردن . . . از، دور نگه داشتن از
معلمان سعی می کنند دانش آموزان را از مواد مخدر دور کنند.
منحرف کردن _ دور کردن
He managed to steer the conversation away from his divorce
او موفق شد بحث رو از موضوع طلاقش منحرف کنه
او موفق شد بحث رو از موضوع طلاقش منحرف کنه
روی گرداندن / دوری گزیدن از کسی یا چیزی
دوری کردن از انجام کاری بخاطر دلیلی
مثلا: i tried to steer the conversation away from my terrible exam results.
ب دلیل نتایج یا کارنامه وحشتناک امتحانم تلاش کردم از حرف زدن امتناع کنم
مثلا: i tried to steer the conversation away from my terrible exam results.
ب دلیل نتایج یا کارنامه وحشتناک امتحانم تلاش کردم از حرف زدن امتناع کنم
دوری کردن از تعامل ارتباط داشتن با کسی.