stead


معنی: مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان، حمایت کردن، گذاشتن، جا دادن
معانی دیگر: محل، سو، جانب، فایده، کارایی، عو­، بجای، بعو­، مفید بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the customary or designated place of a person or thing as occupied by a stand-in or substitute.
مشابه: place

- She was sick so I worked in her stead.
[ترجمه K] ان دختر ( زن ) مریض بود و من بجای او کار میکردم
|
[ترجمه گوگل] او بیمار بود، بنابراین من به جای او کار کردم
[ترجمه ترگمان] اون مریض بود و به جای اون کار می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to send someone in one's stead
کسی را بجای خود (یا از جانب خود) فرستادن

2. to stand someone in good stead
خوب به درد کسی خوردن

3. a practical knowledge of several languages has stood me in good stead
دانش عملی چندین زبان خیلی به درد من خورده است.

4. Pearson was appointed to go in Harrison's stead.
[ترجمه گوگل]پیرسون به جای هریسون منصوب شد
[ترجمه ترگمان]پیرسون برای رفتن به جای هریسون انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My anorak has stood me in good stead this winter.
[ترجمه گوگل]انورک من در این زمستان به خوبی در جای من ایستاده است
[ترجمه ترگمان]anorak من در این زمستان مرا در جای خوبی قرار داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My years of teaching stood me in good stead.
[ترجمه گوگل]سالهای تدریس من جای خوبی برایم داشت
[ترجمه ترگمان]سال ها آموزش دادن من به جای خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your languages will stand you in good stead when it comes to finding a job.
[ترجمه گوگل]زبان‌های شما در پیدا کردن شغل جای خوبی برای شما خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]اگر پیدا کردن شغل به شما کمک کند، زبان شما به جای شما خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The class would later serve Amelia in good stead, giving her her first practical knowledge of how engines worked.
[ترجمه گوگل]کلاس بعداً به جای آن به آملیا خدمت کرد و اولین دانش عملی خود را از نحوه کار موتورها به او داد
[ترجمه ترگمان]کلاس بعدا نقش آمل یا را ایفا می کرد و اولین دانش عملی او درباره نحوه کار موتورها را به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Equal tax laws had been enacted in their stead.
[ترجمه گوگل]به جای آنها قوانین مالیاتی برابر وضع شده بود
[ترجمه ترگمان]قوانین مالیاتی برابر به جای آن ها وضع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I can't attend the meeting but I'll send my assistant in my stead.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در جلسه شرکت کنم اما دستیارم را به جای خودم می فرستم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در جلسه شرکت کنم، اما I رو به جای خودم می فرستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Adams took a succession of jobs which have stood him in good stead.
[ترجمه گوگل]آدامز مشاغل متوالی را انتخاب کرد که به جای او ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]ادامز a را که جای او بود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We hope you will consent to act in his stead.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که شما رضایت دهید که به جای او عمل کنید
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که به جای او موافقت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Getting some work experience now will stand you in good stead when you apply for a permanent job.
[ترجمه گوگل]زمانی که برای کار دائمی درخواست می کنید، تجربه کاری در حال حاضر به شما کمک می کند
[ترجمه ترگمان]کسب تجربه کاری در حال حاضر به جای اینکه برای یک شغل ثابت درخواست بدهید، به جای شما خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Foxton was dismissed and John Smith was appointed in his stead.
[ترجمه گوگل]فاکستون برکنار شد و جان اسمیت به جای او منصوب شد
[ترجمه ترگمان]Foxton اخراج شد و جان اسمیت به جای او منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The subject is practically useful and will stand you in good stead when looking for a job.
[ترجمه گوگل]این موضوع عملاً مفید است و در هنگام جستجوی کار در جای مناسبی برای شما خواهد ایستاد
[ترجمه ترگمان]سوژه عملا مفید است و وقتی دنبال کار می گردد، شما را به جای مناسب خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

مقر (اسم)
abode, residence, seat, site, domicile, stead, chair

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

دهکده (اسم)
stead, borough, village, hamlet, dene, dorp

مزرعه (اسم)
stead, field, farm, croft, plantation

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

حمایت کردن (فعل)
support, stead, aid, assert, defend, protect

گذاشتن (فعل)
leave, cut, stead, lodge, place, attach, have, put, let, deposit, infiltrate

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

انگلیسی به انگلیسی

• place or position commonly occupied by a person or thing
if something will stand you in good stead, it will be useful to you in the future.

پیشنهاد کاربران

به جای {کسی یا چیزی}
مثال:
Will you then take him and his offspring for friends in My stead
آیا شما سپس او و فرزندانش را به جای من برای دوستی اتخاذ می کنید؟
�أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی�
ثابت
مثال: He walked with a steady pace.
او با گام ثابت راه می رفت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : steady
✅️ اسم ( noun ) : steadiness / stead
✅️ صفت ( adjective ) : steady
✅️ قید ( adverb ) : steadily / steady
✅ صوت ( exclamation ) : steady
کارایی ، فایده
به جای
سودمند بودن برای . . .
stay
در عوض

بپرس