stay stuck in

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
گیر افتادن در / ماندن در وضعیت گیر / درجا زدن در
در زبان محاوره ای تخصصی:
وقتی آدم توی یه وضعیت ذهنی، احساسی، یا رفتاری گیر می کنه و نمی تونه جلو بره
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( روان شناختی – گیر افتادن در حالت ذهنی یا احساسی ) :**
اشاره به ماندن در یک وضعیت ذهنی یا احساسی مثل افسردگی، خشم، یا ترس، بدون توانایی عبور یا تغییر
مثال: *She stayed stuck in guilt for years after the breakup. *
سال ها بعد از جدایی در احساس گناه گیر کرده بود.
2. ** ( رفتاری – تکرار الگوهای ناکارآمد ) :**
ماندن در رفتارهای تکراری، عادت های منفی، یا تصمیم گیری های محدودکننده
مثال: *He stays stuck in the same job, afraid to take risks. *
در همون شغل مونده چون از ریسک کردن می ترسه.
3. ** ( استعاری – ناتوانی در رشد یا تحول ) :**
در زبان استعاری، نماد درجا زدن، ناتوانی در عبور از مرحله ای از زندگی، یا گیر افتادن در گذشته
مثال: *You can’t grow if you stay stuck in who you used to be. *
نمی تونی رشد کنی اگه همچنان در گذشته خودت گیر کرده باشی.
4. ** ( فرهنگی/اجتماعی – ماندن در ساختار یا باور محدودکننده ) :**
اشاره به گیر افتادن در هنجارها، نقش ها، یا باورهایی که مانع تحول فردی یا اجتماعی می شوند
مثال: *Many communities stay stuck in outdated traditions that prevent progress. *
خیلی از جوامع در سنت های منسوخ گیر کرده اند که مانع پیشرفت می شود.
5. ** ( داستانی – شخصیت هایی که در بحران یا تعارض باقی می مانند ) :**
در روایت، به شخصیت هایی گفته می شود که در یک گره یا بحران باقی می مانند و تحول نمی یابند
مثال: *The protagonist stays stuck in denial until the final act. *
قهرمان تا پرده آخر در انکار باقی می ماند.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
remain trapped in – be caught in – be stuck in – stay locked in – dwell in – loop in