stay on top of things

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
اوضاع رو تحت کنترل داشتن / از همه چی باخبر بودن / مدیریت کردن امور
در زبان محاوره ای:
همه چی دستشه، حواسش به همه چی هست، اوضاع از دستش در نمی ره، همیشه جلوتره
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( مدیریتی – عملی ) :**
حفظ کنترل، نظم و آگاهی نسبت به کارها، وظایف یا مسئولیت ها
مثال: She really stays on top of things at work.
تو محل کارش واقعاً همه چی رو تحت کنترل داره.
2. ** ( روزمره – شخصی ) :**
برای توصیف کسی که زندگی اش رو خوب مدیریت می کنه و اجازه نمی ده چیزی از دستش در بره
مثال: I try to stay on top of things by using a planner.
با برنامه ریز سعی می کنم اوضاع رو کنترل کنم.
3. ** ( انگیزشی – ذهنی ) :**
نشونه ی فعال بودن، مسئولیت پذیری و پیش دستی در مواجهه با چالش ها
مثال: If you want less stress, stay on top of things.
اگه می خوای استرس کمتر داشته باشی، اوضاع رو دستت بگیر.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
stay organized – keep track – be in control – stay ahead – manage well