stay off

پیشنهاد کاربران

۱. دوری و اجتناب کردن از چیزی
۲. روی چیزی نرفتن
1. to avoid ( something )
◀️Let's stay off the subject of politics : بیا از موضوع سیاست دوری کنیم
◀️She's doing a good job of staying off drugs : کارش در گرد مواد نرفتن عالیه
...
[مشاهده متن کامل]

2: to not go on ( something )
◀️Please stay off the grass : لطفا روی چمن نرید
◀️ I warn you only one time. You want to keep working here, stay off the drugs : فقط یبار بهت هشدار میدم، اگه میخوای کارتو اینجا نگه داری، دور و بر مواد نچرخ

Stay off
نزدیک نشدن ، دور ماندن
Example: stay off the road
به جاده نزدیک نشوید
فاصله گرفتن

بپرس