stave off

/steɪv ɔf//steɪv ɔf/

معنی: دفع کردن
معانی دیگر: طفره رفتن، به تاخیر انداختن، (تا مدتی) جلوگیری کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to keep at a distance; ward off.
مشابه: repel, ward

- They were well-prepared and were able to stave off the enemy.
[ترجمه گوگل] آنها از آمادگی خوبی برخوردار بودند و توانستند دشمن را دفع کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها بخوبی آماده بودند و توانستند دشمن را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent from happening, esp. with difficulty.

- She staved off bankruptcy for several months.
[ترجمه گوگل] او برای چندین ماه از ورشکستگی جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] او برای چند ماه ورشکست شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I will do my best to stave off his participation.
[ترجمه گوگل]تمام تلاشم را می کنم تا از مشارکت او جلوگیری کنم
[ترجمه ترگمان]من نهایت تلاش خود را خواهم کرد که شرکت او را از بین ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In a desperate attempt to stave off defeat, he reluctantly promised wholesale reform of the constitution.
[ترجمه گوگل]در تلاشی ناامیدانه برای جلوگیری از شکست، او با اکراه وعده اصلاحات اساسی در قانون اساسی را داد
[ترجمه ترگمان]وی در تلاشی مایوسانه برای دفع شکست، قول داد که اصلاحات اساسی در قانون اساسی را اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She brought some fruit on the journey to stave off hunger .
[ترجمه گوگل]او در سفر مقداری میوه آورد تا گرسنگی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]کمی میوه آورده بود تا از گرسنگی عقب بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We were hoping to stave off these difficult decisions until September.
[ترجمه گوگل]ما امیدوار بودیم که تا سپتامبر از این تصمیمات دشوار جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما امیدوار بودیم تا ماه سپتامبر این تصمیمات دشوار را از بین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The company managed to stave off bankruptcy for another few months.
[ترجمه گوگل]این شرکت توانست تا چند ماه دیگر از ورشکستگی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت توانست ورشکستگی را برای چند ماه دیگر از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was always the real ale to stave off the effects of ageing for a while.
[ترجمه گوگل]همیشه مشروب واقعی وجود داشت تا برای مدتی از اثرات پیری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]همیشه آبجو واقعی می توانست اثرات سالمندی را برای مدتی از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The city has been just as quick to stave off potential security problems at its rock-walled transit center.
[ترجمه گوگل]این شهر به همان سرعت از مشکلات امنیتی احتمالی در مرکز حمل و نقل سنگی خود جلوگیری کرده است
[ترجمه ترگمان]این شهر به همان سرعتی است که مشکلات بالقوه امنیتی را در مرکز ترانزیت محصور با دیواره خود دفع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bank makes last effort to stave off interest rise. 00am: Pound at 7790.
[ترجمه گوگل]بانک آخرین تلاش خود را برای جلوگیری از افزایش سود انجام می دهد 00 صبح: پوند در 7790
[ترجمه ترگمان]بانک آخرین تلاش را می کند تا توجه خود را به خود جلب کند ساعت ۹ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Though Saskia musters all her forces to stave off adolescence, hormones are against her.
[ترجمه گوگل]اگرچه ساسکیا تمام نیروهایش را جمع می کند تا از نوجوانی جلوگیری کند، هورمون ها علیه او هستند
[ترجمه ترگمان]با این حال ساسکیا وان all تمام نیروهای خود را وادار به دفع نوجوانی می کند، اما هورمون ها مخالف او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This could help stave off a damaging rise in interest rates.
[ترجمه گوگل]این می تواند به جلوگیری از افزایش مضر نرخ بهره کمک کند
[ترجمه ترگمان]این می تواند به دفع آسیب زیان آور در نرخ بهره کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr Gusinsky is seeking foreign investors to stave off Gazprom's grab.
[ترجمه گوگل]آقای گوسینسکی به دنبال سرمایه گذاران خارجی برای جلوگیری از چنگ انداختن گازپروم است
[ترجمه ترگمان]آقای Gusinsky به دنبال جذب سرمایه گذاران خارجی برای از بین بردن برداشت گازپروم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Media support organisations and Western governments have helped stave off the worst.
[ترجمه گوگل]سازمان های حمایت کننده رسانه ها و دولت های غربی به جلوگیری از بدترین ها کمک کرده اند
[ترجمه ترگمان]سازمان های حامی رسانه و دولت های غربی به دفع بدتر کمک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two-year subsidy is intended to stave off colliery closures until after the general election.
[ترجمه گوگل]این یارانه دو ساله برای جلوگیری از تعطیلی کارخانه‌ها تا پس از انتخابات عمومی در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این یارانه دو ساله به منظور جلوگیری از بسته شدن colliery تا زمان انتخابات عمومی در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

انگلیسی به انگلیسی

• drive away, repulse; stop, hinder

پیشنهاد کاربران

Stave : چوب - چماق
Stave off : to prevent something harmful ( like a dog ) affecting you
دفع کردن - جلوگیری کردن
مانع شدن
به تاخیر انداختن - ( تا مدتی ) جلوگیری کردن
SYN:
delay - hold up
مثال:
What’s your opinion about snacks between meals?
I think snacks can be a great way to boost energy and stave off hunger between meals, as long as they are healthy and consumed in moderation. Snacking can also be a fun and social activity, and can provide a much - needed break during a busy day.
...
[مشاهده متن کامل]

وقت خریدن، زمان خریدن
مثل:
 We were hoping to stave off these difficult decisions until September.
در مورد گرسنگی تقریباً میشه همون ته گیری کردن خودمون. ( یعنی از گرسنگی موقتاً جلوگیری کردن )
 to stave off hunger
در امان ماندن از چیزی نامطلوب
جلوگیری کردن
دفع کردن ( به طور موقت ) , به تعویق انداختن
# His warm new coal staved off the cold
# She brought some fruit on the journey to stave off hunger�
# The company managed to stave off bankruptcy for another few months
...
[مشاهده متن کامل]

# We were hoping to stave off these difficult decisions until September

جلوگیری کردن: fend off - ward off
the government’s massive effort to stave off bankruptcies
پیشگیری کردن:
Every winter he tried to stave off a cold by drinking plenty of tea and eating oranges
دفع کردن: fend off
He staved off a pack of growling dogs prevent
جلوگیری. دفع کردن
She brought some fruit on the journey to stave off hunger
Stave ( s. th ) off
دفع کردن
به تاخیر انداختن
جلوگیری کردن

بپرس