statutory

/ˈstætʃətɔːri//ˈstætʃətɔːri/

معنی: قانونی، طبق قانون، طبق قانون موضوعه
معانی دیگر: نظامنامه ای، وابسته به قوانین مصوبه توسط مجلس، کیفری، جزایی، مقرر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: statutorily (adv.)
(1) تعریف: of or being a statute or statutes.

(2) تعریف: punishable through the authority of a statute.

- statutory offenses
[ترجمه گوگل] جرایم قانونی
[ترجمه ترگمان] جرایم قانونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. statutory age limits
محدودیت های سنی از نظر قانون

2. statutory laws
قوانین کیفری

3. Retailers have a statutory duty to provide goods suitable for their purpose.
[ترجمه گوگل]خرده فروشان وظیفه قانونی دارند که کالاهای مناسب با هدف خود را تهیه کنند
[ترجمه ترگمان]خرده فروشان یک وظیفه قانونی برای تامین کالای مناسب برای هدف خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We had a statutory duty to report to Parliament.
[ترجمه گوگل]ما وظیفه قانونی داشتیم که به مجلس گزارش بدهیم
[ترجمه ترگمان]ما یک وظیفه قانونی برای گزارش دادن به پارلمان داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When you buy foods you have certain statutory rights.
[ترجمه گوگل]هنگام خرید مواد غذایی از حقوق قانونی خاصی برخوردار هستید
[ترجمه ترگمان]زمانی که مواد غذایی را خریداری می کنید، حقوق قانونی مشخصی دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's below the statutory age for school attendance.
[ترجمه گوگل]او زیر سن قانونی برای حضور در مدرسه است
[ترجمه ترگمان]او زیر سن قانونی حضور در مدرسه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The authority failed to carry out its statutory duties.
[ترجمه گوگل]این مقام در انجام وظایف قانونی خود کوتاهی کرده است
[ترجمه ترگمان]این اداره نتوانست وظایف قانونی خود را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This guarantee does not affect your statutory rights.
[ترجمه گوگل]این تضمین بر حقوق قانونی شما تأثیر نمی گذارد
[ترجمه ترگمان]این تضمین بر حقوق قانونی شما تاثیری ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The firm falls within the statutory definition of a "small company".
[ترجمه گوگل]این شرکت در تعریف قانونی "شرکت کوچک" قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]شرکت در تعریف قانونی یک شرکت کوچک قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The court allowed an action for breach of statutory duty against the defendant.
[ترجمه گوگل]دادگاه به دلیل نقض وظیفه قانونی علیه متهم اجازه داد
[ترجمه ترگمان]دادگاه برای نقض وظیفه قانونی علیه متهم اقدام به عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But many statutory duties are couched in quite vague terms which leave it unclear what the duty-bearer must do in concrete situations.
[ترجمه گوگل]اما بسیاری از وظایف قانونی با عبارات کاملاً مبهم بیان شده است که مشخص نیست متصدی وظیفه در شرایط مشخص چه کاری باید انجام دهد
[ترجمه ترگمان]اما بسیاری از وظایف قانونی در این شرایط نامناسب هستند و این موضوع هنوز مشخص نیست که حامل وظیفه چه کاری باید در شرایط بتونی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There could, of course, be an entirely new statutory definition either wider or more restricted than existing law.
[ترجمه گوگل]البته ممکن است یک تعریف قانونی کاملاً جدید وجود داشته باشد یا گسترده تر یا محدودتر از قوانین موجود
[ترجمه ترگمان]البته، یک تعریف قانونی کاملا جدید یا بیشتر از قانون فعلی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I also lobby statutory agencies, county councils and voluntary organisations.
[ترجمه گوگل]من همچنین با آژانس های قانونی، شوراهای شهرستان و سازمان های داوطلبانه لابی می کنم
[ترجمه ترگمان]من همچنین نهاده ای قانونی، شوراهای منطقه ای و سازمان های داوطلبانه را لابی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Would the new statutory definition be taken as a fresh start?
[ترجمه گوگل]آیا تعریف قانونی جدید به عنوان یک شروع تازه در نظر گرفته می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا تعریف قانونی جدید به عنوان یک شروع جدید تلقی می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

طبق قانون (صفت)
statutory

طبق قانون موضوعه (صفت)
statutory

تخصصی

[حقوق] قانونی، طبق قانون

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a statute; conforming to a statute, authorized by a statute
statutory means consisting of, or done because of, formal rules or laws; a formal word.

پیشنهاد کاربران

1. قانونی 2. مقرر 3. کیفری. جزایی. قابل مجازات
مثال:
he invoked his statutory rights
او حقوق قانونی اش را طلب کرد.
حقوق:
Statutory instruments: آیین نامه های قانونی
statutory instruments
ابزارهای قانونی
Statutory policies:خط مشی های قانونی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : statute
✅️ صفت ( adjective ) : statutory
✅️ قید ( adverb ) : statutorily
روش نظامنامه ای یا روش سلبی ایجابی رای گیری ( هر سهم یه حق رای ) در مقابل روش cumulativeیا تجمعی است. در این روش هر دارنده حق رای فقط می تواند به یکی از اعضای هیات مدیره رای دهد و حق تقسیم آرای خود را ندارد و درنتیجه اثربخشی آرا اقلیت کم میشود زیرا در نظامنامه شرکت این حق دیده شده است. در ایران چنین روش رای گیری غیرقانونی است.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند سایر داشته هایمان برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان است.

طبق قانون
required, permitted, or enacted by statute
If something is not legal, the law says you can't do it. If something is not statutory, there are no laws regulating it.
prescribed or authorized by or punishable under a statute
...
[مشاهده متن کامل]

The bill creates a federal statutory right for health - care providers to deliver

قانونی

بپرس