stationer

/ˈsteɪʃənər//ˈsteɪʃnə/

معنی: فروشنده لوازم التحریر، نوشت افزار فروش
معانی دیگر: (در اصل) کتاب فروش، ناشر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who sells stationery.

جمله های نمونه

1. The poor stationer was at the mercy of those from whom he borrowed money.
[ترجمه گوگل]لوازم التحریر بیچاره مورد لطف کسانی بود که از آنها پول قرض می گرفت
[ترجمه ترگمان]The بیچاره از کسانی بود که پول قرض کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had two sons, Michael, a stationer, and Philip, who murdered his brother in December 164
[ترجمه گوگل]او دو پسر داشت به نام‌های مایکل، یک کارمند و فیلیپ که برادرش را در دسامبر 164 به قتل رساند
[ترجمه ترگمان]دو پسر داشت، Michael، stationer، و فیلیپ که برادرش را در دسامبر ۱۶۴ به قتل رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stationer: Do you want the large size, or the small size?
[ترجمه گوگل]استیشن: سایز بزرگ می خواهید یا سایز کوچک؟
[ترجمه ترگمان]Stationer: آیا اندازه بزرگ، یا اندازه کوچک را می خواهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had heard of him from my stationer -- Snagsby of Cook's Court.
[ترجمه گوگل]من در مورد او از لوازم التحریر خود شنیده بودم -- Snagsby of Cook's Court
[ترجمه ترگمان]من او را از stationer و Snagsby of شنیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My father has a stationer. He is strong.
[ترجمه گوگل]پدرم یک لوازم التحریر دارد او قوی است
[ترجمه ترگمان]پدرم a داره قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Stationer: I haven't any small pads.
[ترجمه گوگل]لوازم التحریر: من هیچ پد کوچکی ندارم
[ترجمه ترگمان] من هیچ pads کوچیکی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We get our supplies from our computer dealer, so you could try there or a good office stationer.
[ترجمه گوگل]ما لوازم خود را از فروشنده رایانه خود دریافت می کنیم، بنابراین می توانید در آنجا یا یک لوازم التحریر اداری خوب را امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]ما supplies رو از فروشنده کامپیوتر می گیریم تا شما بتونید اونجا و به stationer مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cards and boxes can either be bought from a stationer or made out of ordinary file paper and shoe boxes!
[ترجمه گوگل]کارت ها و جعبه ها را می توان از یک لوازم التحریر خرید یا از کاغذ فایل معمولی و جعبه کفش درست کرد!
[ترجمه ترگمان]کارت ها و جعبه ها را می توان از a که از کاغذ و جعبه کفش معمولی ساخته شده بود خریداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Two later works reflected Sparke's professional concerns as a stationer.
[ترجمه گوگل]دو اثر بعدی دغدغه‌های حرفه‌ای اسپارک را به‌عنوان یک ایستگاه‌دار منعکس کردند
[ترجمه ترگمان]دو آثار بعدی منعکس کننده نگرانی های حرفه ای Sparke به عنوان a هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Buy me some paper and a pen at the stationer s when you are out.
[ترجمه گوگل]وقتی بیرون هستید برای من کاغذ و خودکار بخرید
[ترجمه ترگمان]وقتی بیرون می روی چند تکه کاغذ و یک خودکار برایم بخر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please let me introduce him, the boss of this stationer.
[ترجمه گوگل]خواهش می کنم اجازه بدهید او را رئیس این لوازم التحریر معرفی کنم
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم اجازه بدهید او را معرفی کنم، سرکارگر این stationer
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. WHS has been trading since 1792 as a newsagent and stationer.
[ترجمه گوگل]WHS از سال 1792 به عنوان روزنامه فروشی و لوازم التحریر تجارت می کند
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۷۹۲ به عنوان a و stationer تجارت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروشنده لوازم التحریر (اسم)
stationer

نوشت افزار فروش (اسم)
stationer

انگلیسی به انگلیسی

• person who sells stationery, person who sells writing implements
a stationer is a person who sells paper, envelopes, and writing equipment.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

تحریریه

بپرس