stationed

پیشنهاد کاربران

جای گرفته اند
مقیم. مستقر
مثال:
Indeed those who are [stationed] near your Lord.
براستی آنهایی که نزدیک پروردگار تو مقیم {و مستقر } هستند.
کشتی به گل نشست
boats or ships are stationed.
قایق ها یا کشتی ها مستقر هستند.
حرکت کردن به یک مکان خاص و ایستادن یا نشستن در آنجا، مستقرشدن.
فعل گذشته است به معنی مقرر شده
مقیم

بپرس