stationary

/ˈsteɪʃəˌneri//ˈsteɪʃənri/

معنی: ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده
معانی دیگر: ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته شده، ثابت، پایا، ایستمند (رجوع شود به: static)، غیرمتغیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not moving; still.
مترادف: immobile, motionless, still, unmoving
متضاد: moving
مشابه: calm, fixed, inactive, sedentary, standing, static, stock-still

- a stationary car
[ترجمه پروانه] لوازم تحریر
|
[ترجمه گوگل] یک ماشین ثابت
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل ساکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not movable; fixed.
مترادف: fixed, immobile, immovable
متضاد: mobile
مشابه: anchored, fast, firm, frozen, inert, moored, riveted, secure, set, solid, stable, steady

(3) تعریف: unchanging in condition; static.
مترادف: constant, immutable, static, unchanging
متضاد: variable
مشابه: even, firm, fixed, frozen, invariable, permanent, set, stable, steady, uniform, unwavering

(4) تعریف: settled in one place.
متضاد: shifting
مشابه: permanent, sedentary, settled, stable
اسم ( noun )
حالات: stationaries
مشتقات: stationarily (adv.)
• : تعریف: a person or thing that is fixed, still, or unchanging.
مترادف: fixture

جمله های نمونه

1. stationary machinary
ماشین آلات خوابیده

2. stationary population
جمعیت ثابت

3. a stationary engine
موتور خاموش

4. a stationary gun
توپ غیر قابل حمل

5. the patient's condition has remained stationary
وضع بیمار تغییر نکرده است.

6. for a time, the shadow remained stationary
سایه تا مدتی بی حرکت باقی ماند.

7. letters written on double sheets of stationary
نامه هایی که روی کاغذ تا شده نوشته شده بود

8. There was so much traffic that we were stationary for half an hour.
[ترجمه محمد] خیلی ترافیک شدیدی بودو ماحدودنیم ساعت بدون حرکت بودیم
|
[ترجمه گوگل]آنقدر رفت و آمد زیاد بود که نیم ساعت ساکن بودیم
[ترجمه ترگمان]حدود نیم ساعت توقف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wait until the bus is stationary before you get off.
[ترجمه محمد] صبرکنید اتوبوس کامل توقف کند و سپس از آن خارج شوید
|
[ترجمه گوگل]قبل از پیاده شدن صبر کنید تا اتوبوس ثابت شود
[ترجمه ترگمان]صبر کن تا اتوبوس ثابت بشه قبل از اینکه بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bus crashed into a stationary vehicle.
[ترجمه گوگل]اتوبوس با خودروی ساکن تصادف کرد
[ترجمه ترگمان]این اتوبوس به یک وسیله نقلیه ساکن برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rate of inflation has been stationary for several months.
[ترجمه گوگل]چند ماه است که نرخ تورم ثابت مانده است
[ترجمه ترگمان]نرخ تورم برای چند ماه ساکن بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How did you manage to drive into a stationary vehicle?
[ترجمه گوگل]چگونه توانستید وارد یک وسیله نقلیه ثابت شوید؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانید سوار یک وسیله نقلیه ساکن شوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The stationary trucks were sitting targets for the enemy planes.
[ترجمه گوگل]کامیون‌های ثابت، اهدافی برای هواپیماهای دشمن بودند
[ترجمه ترگمان]کامیون های ثابت پشت هواپیماهای دشمن نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A stationary object is easy to be aimed at.
[ترجمه گوگل]هدف گیری یک جسم ثابت آسان است
[ترجمه ترگمان]هدف گیری یک شی ساکن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He put a sheet of hotel stationary into the roller and sat there for a moment, staring at it.
[ترجمه گوگل]یک ورق ثابت هتل را داخل غلتک گذاشت و لحظه ای آنجا نشست و به آن خیره شد
[ترجمه ترگمان]او یک برگه هتل را بی حرکت گذاشت و لحظه ای آنجا نشست و به آن خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. However, the equation assumes stationary rather than flapping wings[Sentence dictionary], making its use in this case misleading.
[ترجمه گوگل]با این حال، معادله به جای تکان دادن بال‌ها [فرهنگ جملات] ثابت فرض می‌کند که استفاده از آن را در این مورد گمراه‌کننده می‌کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این معادله به جای بال زدن بال [ فرهنگ لغت حکم)ساکن است و استفاده از آن در این مورد گمراه کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Chromatographic methods always involve a stationary phase and a moving phase.
[ترجمه گوگل]روش های کروماتوگرافی همیشه شامل یک فاز ثابت و یک فاز متحرک است
[ترجمه ترگمان]روش های Chromatographic همیشه شامل یک فاز ساکن و یک فاز متحرک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In spite of the fact that he was stationary, Mungo felt breathless.
[ترجمه گوگل]علیرغم اینکه مونگو ساکن بود، نفس نفس می بندد
[ترجمه ترگمان]به رغم این حقیقت که او بی حرکت بود، از نفس افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The stars appear stationary because they are so far away.
[ترجمه گوگل]ستاره ها ثابت به نظر می رسند چون خیلی دور هستند
[ترجمه ترگمان]ستاره ها ثابت به نظر می رسند، چون خیلی دور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

بی تغییر (صفت)
stationary, changeless

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

ایستا (صفت)
resting, static, stationary, stagnant

لایتغیر (صفت)
stationary

استاده (صفت)
stationary

تخصصی

[عمران و معماری] ساکن - سکونی - ثابت
[برق و الکترونیک] ساکن، ایستا، پایدار
[مهندسی گاز] ساکن، بی تغییر
[نساجی] ساکن - ثابت
[ریاضیات] پابرجا، در محل مانده، ثابت، ایستا، ساکن، ایستی، تعادل، مانا، حالت نرمال، بدون تغییر، پایا، مانایی، ساکن
[آمار] مانا
[آب و خاک] ساکن، ایستا

انگلیسی به انگلیسی

• not moving, still; fixed in place, not movable; static, unchanging; settled, tending to stay in one place
something that is stationary is not moving.

پیشنهاد کاربران

ثابت. غیر متحرک. ساکن
مثال:
You see the mountains, which you supposed to be stationary
و تو کوه ها را می بینی و می پنداری که ثابت و ساکن اند.
�وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً�
stationary ( adj ) ( steɪʃəˌnɛri ) =not moving; not intended to be moved, e. g. a stationary exercise bike. stationery ( n ) ( steɪʃəˌnɛri ) =materials for writing and for using in an office
stationary
لطفا با stationery : لوازم التحریر اشتباه نشه
ساکن، بی تغییر، ثابت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

stationary ( فیزیک )
واژه مصوب: مانا
تعریف: ویژگی جسم در وضعیت سکون از دید ناظر
دوچرخه ثابت
با Stationery اشتباه میشه غالبا که معنی لوازم و تحریر میده
Stationery نوشت افزار می شود
Stationary که ریشه ان از state می ایند به معنای ساکن می باشد
( میکروبیولوژی ) سکون
stationary:ساکن، بی حرکت
stationery:لوازم التحریر، نوشت افزار، ( در اداره پست ) پاکتنامه ها، تمبر، کارت پستال و . . .
( تخصصی )
( در اداره پست ) پاکتنامه ها، تمبر، کارت پستال و . . .
مانا ، پایا ، بی جنبش ، بدون تکان
ثابت بی تغییر بی حرکت ایستا
مهم: نباید این کلمه را با stationery اشتباه گرفت که به معنای نوشت افزار و لوازم التحریر است
که خانم مائده اشتباه کرده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس