static

/ˈstætɪk//ˈstætɪk/

معنی: ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن
معانی دیگر: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) پارازیت (در انگلیسی parasite به معنی "انگل " است)، وابسته به اجسام ساکن
static(al)
ساکن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: without motion; fixed.
متضاد: dynamic, moving
مشابه: still

(2) تعریف: without change; unvarying.
متضاد: dynamic, variable
مشابه: stationary

- a static civilization. (Cf. dynamic.)
[ترجمه گوگل] یک تمدن ساکن (ر ک پویا )
[ترجمه ترگمان] یک تمدن ساکن (Cf)dynamic)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of or concerning the electricity accumulated by a charged object such as an insulator.

(4) تعریف: in physics, having effect by means of weight alone, rather than friction and weight.
اسم ( noun )
مشتقات: statically (adv.)
(1) تعریف: the electricity accumulated by a charged object; static electricity.

(2) تعریف: unwanted noise caused by electricity in the atmosphere that interferes with radio reception.
مشابه: noise

جمله های نمونه

1. a static antiaircraft gun
یک توپ ضد هوایی ثابت (غیر متحرک)

2. a static economy
اقتصاد راکد

3. is the universe static or dynamic?
آیا جهان ناپویا است یا پویا؟

4. the city's population has remained static
جمعیت شهر ثابت مانده است.

5. the feudal society was rather static
جامعه ی فئودال نسبتا ایستا بود.

6. Civilization does not remian static, but changes constantly.
[ترجمه گوگل]تمدن ایستا نیست، بلکه دائماً تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]تمدن ایستا نیست، بلکه پیوسته تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Oil prices have remained static for the last few months.
[ترجمه گوگل]قیمت نفت در چند ماه گذشته ثابت مانده است
[ترجمه ترگمان]قیمت نفت در چند ماه گذشته ثابت مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The locomotive is normally kept on static display in the National Railway Museum.
[ترجمه گوگل]لوکوموتیو به طور معمول در موزه راه آهن ملی به صورت ایستا نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]لوکوموتیو معمولا در موزه ملی راه آهن نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The population remained more or less static.
[ترجمه گوگل]جمعیت کم و بیش ثابت ماند
[ترجمه ترگمان]جمعیت بیشتر یا کم تر ساکن مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Economists predict that house prices will remain static for a long period.
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان پیش بینی می کنند که قیمت مسکن برای یک دوره طولانی ثابت بماند
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان پیش بینی می کنند که قیمت خانه برای مدت طولانی ثابت باقی خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The economy is fairly static at the moment.
[ترجمه گوگل]اقتصاد در حال حاضر نسبتاً ساکن است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در حال حاضر نسبتا ساکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her hair was full of static.
[ترجمه گوگل]موهایش پر از استاتیک بود
[ترجمه ترگمان] موهاش پر از پارازیت بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His promotion has caused a lot of static.
[ترجمه گوگل]ترفیع او باعث ایستایی زیادی شده است
[ترجمه ترگمان]ترفیع او باعث آشفتگی زیادی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Prices on the stock market, which have been static, are now rising again.
[ترجمه گوگل]قیمت ها در بازار سهام که ثابت بوده، اکنون دوباره در حال افزایش هستند
[ترجمه ترگمان]قیمت های بازار سهام، که ایستا بوده اند، اکنون دوباره در حال افزایش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The number of prosecutions has stayed static and the rate of convictions has fallen.
[ترجمه گوگل]تعداد محاکمه ها ثابت مانده و میزان محکومیت ها کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]تعداد تعقیب قضایی ثابت مانده است و میزان محکومیت کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My hair gets full of static when I brush it.
[ترجمه گوگل]وقتی برس می زنم موهایم پر از استاتیک می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی قلم مو رو مسواک می زنم موهام پر از پارازیت می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

راکد (صفت)
still, resting, dull, inert, static, immovable, stagnant

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

ایستاده (صفت)
perpendicular, static, stand-up

ایستا (صفت)
resting, static, stationary, stagnant

وابسته به اجسام ساکن (صفت)
static

تخصصی

[شیمی] ایستا، ساکن
[سینما] ایستا - هنرهای ایستا - ثابت - ساکن
[عمران و معماری] ایستا - استاتیک - ساکن - ایستابی
[کامپیوتر] ایستا .
[برق و الکترونیک] ایستا، ساکن - استاتیک 1. هیس، تق تق یا صدای تیز ناگهانی دیگری که تمایل به تداخل یا دریافت ف سطح راختی یا اذت برودن از سیگنالها یا صدا های مطلوب را دادر . هنگامی که این صدا در گیرنده ی رادیویی معمولی شنیده می شود . ممکن است به دلیل طوفانهای الکتریکی طبیعی یا عملکرد نادرست دستگاهی در مجاورت گیرنده باشد . صداهای تق تق هنگام گوش دادن به صفحه های گرامافون طولانی شنیده می شوند، که در اثر جذب گرذد و غبار به صفحه در اثر ایجاد بارهای الکتریکی سطحی ناشی اصطکاک در اتاقهای کم رطوبت به وجود می آیند . استاتیک به صورت لکه ها یا جرقه های کوچک سفید ف به نام برفک، روی صفحه تصویر تلویزیون نیز به وجود می آیند . 2. بدون حرکت یا تغییر .
[مهندسی گاز] ساکن
[نساجی] استاتیک - ایستا - ساکن
[ریاضیات] سکونی، ایستایی، استاتیک، ایستا، ساکن، ایست
[پلیمر] ایستا

انگلیسی به انگلیسی

• motionless, stationary; unchanging; of or pertaining to static electricity; acting by weight alone (physics)
something that is static does not move or change.
static or static electricity is electricity which is caused by friction and which collects in things such as your body or metal objects.
if there is static on the radio or television, you hear loud crackling noises.

پیشنهاد کاربران

1. ایستا. ساکن. ثابت. راکد 2. الکترسیته ساکن 3. ( رادیو و تلویزیون ) پارازیت
مثال:
the fizz of the static
صدای فش فش پارازیت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

static
ساکن بودن و بی حرکت و ایستاده
الکتریسیته ایستایی
مربوط به الکتریسیته ایستایی
پارازیت
برفک تلویزیون
در ورزش
وقتی که عضله بدون اینکه حرکتی در مفضل ایجاد شود، منقبض گردد، انقباض عضله به صورت استاتیک یا ایزو متریک خواهد بود. مثل زمانی که فردی بدون هیچگونه حرکتی از بارفیکس آویزان است.
ساکن، بدون حرکت
اون فعال ه که میشه dynamic
[پزشکی] :محل
منفعل
مثال: static thinkers
متفکران منفعل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس