فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: starves, starving, starved
حالات: starves, starving, starved
• (1) تعریف: to die or suffer from not eating and drinking.
• مشابه: famish
• مشابه: famish
- The drought caused many people to starve.
[ترجمه روح اله رضائی] خشکسالی باعث شد بسیاری از مردم از گرسنگی بمیرند|
[ترجمه گوگل] خشکسالی باعث گرسنگی بسیاری از مردم شد[ترجمه ترگمان] خشکسالی باعث گرسنگی بسیاری از مردم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The poor child starved to death.
[ترجمه گوگل] کودک بیچاره از گرسنگی مرد
[ترجمه ترگمان] بچه بیچاره از گرسنگی مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه بیچاره از گرسنگی مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) to feel a need of food; be hungry.
- I skipped lunch and now I'm starving.
[ترجمه گوگل] من ناهار را حذف کردم و حالا از گرسنگی میمیرم
[ترجمه ترگمان] من ناهار نخوردم و حالا دارم از گرسنگی می میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من ناهار نخوردم و حالا دارم از گرسنگی می میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to feel a great desire for something of which one has been deprived (usu. fol. by for).
- She was starving for excitement and adventure.
[ترجمه گوگل] او برای هیجان و ماجراجویی گرسنه بود
[ترجمه ترگمان] او به خاطر هیجان و ماجراجویی گرسنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به خاطر هیجان و ماجراجویی گرسنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was starving for his mother's affection.
[ترجمه عباس] او تشنه محبت مادرش بود|
[ترجمه گوگل] از محبت مادرش گرسنه بود[ترجمه ترگمان] او به خاطر علاقه مادرش گرسنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: starving (adj.)
مشتقات: starving (adj.)
• (1) تعریف: to kill or cause to suffer by depriving of food.
- They starved the prisoners.
[ترجمه گوگل] آنها زندانیان را گرسنگی می کشند
[ترجمه ترگمان] زندانی ها رو گرسنگی دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی ها رو گرسنگی دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring to a certain state by causing hunger.
- They starved the city into surrendering.
[ترجمه گوگل] آنها شهر را گرسنه تسلیم کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها شهر را از گرسنگی کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها شهر را از گرسنگی کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید